مقدمه کتاب
سینما رابطهٔ تنگاتنگی با زمینهٔ اجتماعی خود دارد و به همین دلیل میتواند نشاندهندهٔ وضعیت فرهنگی و اجتماعی باشد؛ زیرا رسانهها، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی حاکم در یک جامعه را بازنمایی میکنند. پس تحلیل متون سینمایی میتواند ما را از ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیک آگاه سازد؛ بنابراین برای تحلیل بازنمایی این متون سینمایی، نیازمند آن هستیم که از مآخذ فرهنگی و اجتماعی، اطلاعات لازم را داشته باشیم. اما پژوهش «بازنمایی سینمایی» با مسئلهای غامض برای تحلیلِ خود روبرو است. زیرا فیلم از طریقِ «روایتگری»، «تصویرگری»، «شخصیتپردازی» و «نمادپردازی» در تماشاگر، دریافتها و تجربههایی پدید میآورد و تحلیل بازنمایی نیز ناگزیر از شناخت آنها است. رابرت فیسک در تعبیری بیان میکند که «دوربین» واقعیت را رمزگذاری میکند و با این رمزگذاری به آن جهت میدهد. جهتی که ایدئولوژیک بوده و تأثیرگذاری آن با خاصیت تصویرگری تقویت میشود. جهتگیری ایدئولوژیک این توان را دارد که سوژههایی را متناسب با ساختار خود بسازد. در این میان، نظریه و روش تحلیل روایت میتواند به کمک پژوهش بازنمایی آید. زیرا این نظریه به دنبال ارائه سازوکارهایی برای شناخت ساختار و رویههای بازنمایی در هنر و رسانه است. نظریههای روایت، چه در صورتهای فرمالیستی، ساختارگرایانه و پساساختارگرا، راهحلهایی عملگرایانه برای تحلیل بازنمایی ارائه میکنند و در جستجوی تحلیل «روایت امور جهان» هستند. نظریههای تحلیل روایتْ هم از جهانِ داستان، زبان و گفتمان سخن میگوید و هم از وجه برساختی معانیْ در ادبیات، هنر و سینما غافل نیست و با تحلیل جزئی، به دنبال شناخت آن چیزی است که وجهی ایدئولوژیک دارد.
شکلگیری روایتها و روایتپردازی، تابعی از سیاستگذاریها و برداشتهای تاریخی است که در هر متنی، بهگونهای تکرار میشود. تحلیل روایت به دنبال نشان دادن همین سیاستها و روندهای تاریخی در شکلگیری روایتها در متون مختلف از جمله متن فیلم است. زیرا روندهای بازنمایی متوقف نمیشود و سیاستهای بازنمایی با توجه به هر دورهای متفاوت بوده و شناخت تغییر یا عدمتغییر این سیاستها، امری زمانمند است.
روش تحلیل روایت، ویژگیهای روششناختی قابل ملاحظهای دارد و از روشهای اثباتی که از جهانِ خارج، سوژه را موردمطالعه قرار میدهند متمایز است و به طبقهبندی و تحلیل از درونِ واقعیت توجه دارد. پیشفرض تحلیل روایت این است که انسانْ تجربههای خود را از جهانْ در قالب روایتها سازماندهی میکند و داستانها و روایتها، به ارزشها، تجربههای گذشته و اکنونِ افراد وابسته است و قطع بهیقین، این داستانها خطاب به دیگر افراد بیان میشود و زمان و مکانِ گفتگو اهمیت دارد. بنابراین باید آنها را در ارتباط با بافت اجتماعی تحلیل کرد.
تاکنون «تحلیل روایت» بهعنوان یکی از روشهای تحلیل بازنمایی، بیشتر در حوزهٔ مطالعات ادبی، شعر، داستان و رُمان مورد توجه بوده است و پژوهشهای بسیار کمی در مطالعهٔ روایت در رسانهها، خصوصاً مطالعات فیلم میتوان یافت که تحلیل بازنمایی خود را با استفاده از نظریه و روش تحلیل روایت ارائه کرده باشند. ازاینجهت و به لحاظ نظری و روششناختی، این کتاب میتواند نقطهٔ شروع و راهنمایی برای کاربردِ تحلیل روایت در مطالعاتِ بازنمایی در رسانهها برای دانشجویان و علاقهمندان حوزههای مختلف علوم اجتماعی، ارتباطات و مطالعات فیلم و سینما باشد و موضع «بینرشتهای» را تقویت کند. از این رو، کتاب حاضر در چهار فصلْ کاربردِ نظریه بازنمایی و نظریه و روش تحلیل روایت در تحلیل کیفیِ فیلم را با ارائهٔ نمونههایی از فیلمها نشان میدهد. در فصل اول، به این مسئله اشاره خواهد شد که چگونه فرایندِ تولید معنا میتواند امری «برساختی» باشد. از همین جهت نیز به نظریهٔ برساختگرایی اجتماعی میپردازیم و آراء نظریهپردازان در این راستا مورد خوانش و استنتاج قرار میگیرد. بنابراین بازنمایی به مفهوم برساختی آن یعنی؛ «ترکیب ساخت اجتماعیِ معنا و معنای حاصل از تجربهٔ شخصی» در نظر گرفته میشود. اینکه به «معنا»، بهعنوان امری برساختی نگریسته شود، در مقابل پوزیتیویسم و شناخت تجربی از جهان قرار میگیرد. نگاه برساختی به معنا بهعنوان امری آنتولوژیکْ با رویکردهای ساختارگرایانه و پساساختارگرایانه بهعنوان امری اپستیمولوژیکْ در تطابق بوده و استنتاج نظری از امر بازنمایی با این شکل ممکن است. درواقعْ میتوان به استنتاجی نظری از روایت و بازنمایی دست یافت که ما را در روششناسی تحلیل روایت در فیلم یاری دهد. این استنتاج تأکید میکند که برای شناخت امر برساختگرایانهٔ معنا و بازنمایی، تحلیل کیفی مقدم بر تحلیلهای کمی در شناختِ معنا است.
در فصل دوم، به انواع نظریههای روایت و رویکردهای مختلف ماقبل ساختارگرا، ساختارگرا و پساساختاگرا در نظریهٔ روایت و ملاحظات مرتبط با آن پرداخته میشود.
فصل سوم و چهارم نیز اَبعاد روششناختیِ نظریهٔ روایت را مورد توجه قرار داده و کاربرد آن را در تحلیل فیلم نشان میدهد. در این راستا، فصل سوم به مقدماتی در مورد شناخت متن روایی در فیلم میپردازد و از تمایز سینمای روایی با متنِ غیرروایی سخن میگوید. فصل چهارم نیز با توجه به مهمترین آرای نظریهپردازان در حوزهٔ تحلیل روایت، روشی ترکیبی از این نوع تحلیل در فیلم ارائه میدهد. ضمن اینکه در این فصل، روشهای انتخاب نمونهها، ارزیابی اعتبار و همچنین نحوهٔ نگارش و مقولهبندی در تحلیل روایت فیلم را مورد توجه قرار میدهیم. همچنین باید گفت که عناصر و مفاهیم اصلی در روش تحلیلی این کتاب در روایت، هم از سویی برگرفته از مهمترین عناصر رویکردهای مختلف روایی است و هم از سوی دیگر، خاصیت «متن مورد تحلیل» را نیز موردتوجه قرار داده است. بدین معنا که عناصر تحلیل روایی بهگونهای انتخاب شدهاند که تحلیل «فیلم» را پوشش دهند.
امیدوارم این کتاب، پیشنهادهایی برای پُر کردن خلأهای نظری و روششناختی در باب تحلیل متون رسانهای ارائه دهد و ادبیات انتقادی موجود در بازنماییهای رسانهای را غنیتر و بهروزتر کند.