دهمین نشست از سلسله نشستهای پیش رویداد سومین همایش بینالمللی افول آمریکا با موضوع «واکاوی قرائت هالیوود از جهان آینده» با حضور دکتر محمد آقاسی(مدیرکل دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، دکتر مجید سلیمانی ساسانی(هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) و هومن جعفری (روزنامهنگار و تحلیلگر سینما) با دبیری محمد ربیعی (پژوهشگر فرهنگ و رسانه مرکز مطالعات آمریکا) روز شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲ در پژوهشکده شهید صدر برگزار گردید.سپتامبر ۴, ۲۰۲۳
۱:۴۱ ب.ظ
محمد ربیعی دبیر نشست، ابتدا با معرفی سومین همایش افول آمریکا به طرح مسئله پرداخت و افزود:
موضوع بحث این نشست واکاوی قرائت هالیوود از چگونگی جهان آینده است. در نسبت میان جهان آینده و رسانهها، رهیافتهای تعیینکننده را میتوان در حوزه مطالعات فرهنگی جستجو کرد. یکی از نظریاتی که در این حوزه توسط آقای استوارت هال (یکی از چهرههای شاخص و بنیانگذار در مطالعات فرهنگی) مطرح میشود، مفهوم بازنمایی جهت تحلیل نشانهها و نمادهای زبانی است. به اعتقاد وی بازنمایی از امور واقع در حیات اجتماعی، نسبت مستقیمی با چرخه فرهنگی و سبک زندگی افراد در جامعه دارد. ازطرفی اهمیت این موضوع نیز به سبب نقش ویژه زبان در حیات بشری است. هال چگونگی بازنمایی را در سه دسته مورد بررسی قرار میدهند: بازنمایی بازتابی، تعمدی و برساختی. هال معتقد است که رسانههای جمعی و برخط دیجیتال وقایع را بازتاب نمیدهند، بلکه آنگونه که میخواهند به ساخت واقعیت میپردازند.
در خصوص موضوع جهان آینده، با چنین فرآیندی در بازنمایی از وقایع مواجه هستیم؛ به این صورت که رسانهها اعم از خبری، نمایشی مثل سینما، سریال و تئاتر و انواع تولیدات بصری، رسانههای اجتماعی، شبکههای مجازی به بازتاب و انعکاس واقعیتهای برساخته توسط خودشان میپردازند. این مسائل باعث میشود که در خصوص روابط اجتماعی، خانواده و حکمرانی در جهان آینده دچار ابهام شویم. اگر از گذشته تا به امروز به آثار صنعت هالیوود نگاهی بیندازیم، در بستر سینما ارزشهای خاصی را میان مردم نهادینه کرده و به واقعیتسازی اهداف مدنظرش پرداخته است.
در گذشته شاید این واقعیت برای کسی قابل تصور نبود که وقتی فیلم «ترومن شو» پخش میشد، فضای سرگرمی قرار بود به سبک تصویربرداری از زندگی شخصی برود. سپس در سال ۲۰۱۰ شبکههای مجازی از جمله فیسبوک، لاین، وایبر و … عرضه شدند و سرگرمی مردم نمایش زندگی خودشان شد. همچنین سهگانه ماتریکس به نقش تکنولوژی در زندگی بشر اشاره میکرد و امروزه میبینیم که هوش مصنوعی، چت GPT و … در زندگی روزمره جای گرفتهاند. همچنین زمانی که فیلم متروپلیس ساخته شد، اولین رباتها به نمایش گذاشته شدند و امروزه این مسئله تبدیل به واقعیت شده است. اخیراً نیز به بحث «ترنس هیومنیسم یا فرا انسانگرایی» اشاره دارند که در فیلم هابز اَند شاو به تلفیق انسان با تکنولوژی پرداختند و یک فراانسان با قابلیتهای متعدد را به نمایش گذاشتند.
هالیوود به طور مداوم در تلاش برای نمایش آینده در فیلم های خود است. اما نحوه نمایش آینده در فیلمهای هالیوود به بخشی از ژانر فیلم و دیدگاه سازندگان و نویسندگان بستگی دارد. در زیر چند رویکرد رایج برای نمایش آینده در فیلم های هالیوود را بررسی خواهیم کرد:
- دنیای پسا اپوکالیپس: یکی از رویکردهای محبوب در فیلم های هالیوود برای نمایش آینده، نشان دادن دنیای پسا اپوکالیپس است. این رویکرد به تصویر کشیدن جهان پس از وقوع یک فاجعه مانند جنگ جهانی سوم، ویروس قاتل یا تغییرات اقلیمی مربوط می شود. برخی از مشهورترین فیلم هایی که از این رویکرد استفاده کرده اند شامل “مردان خراب”، “مرد عنکبوتی: به دور از خانه” و “ماد مکزیکی: جاده به جهنم” می شوند.
- علمی تخیلی: رویکرد دیگری که هالیوود برای نمایش آینده در فیلم های خود استفاده می کند، ایجاد دنیایی علمی تخیلی است. این رویکرد شامل فیلم هایی مانند “ستارههای جنگی”، “بازگشت به آینده” و “ماتریکس” است. در این فیلم ها، دنیایی با تکنولوژی پیشرفته و قابلیت های وسیع برای انسان ها نشان داده شده است.
- نمایش انسانهای پیشرفته: در برخی فیلم های هالیوود، انسان ها به عنوان یک گونه پیشرفته نشان داده شده اند. در این رویکرد، انسان ها با استفاده از تکنولوژی و جهش های ژنتیکی به یک سطح بالاتری از وجود میرسند. فیلم هایی مانند “مردان سیاه”، “آواتار” و “مرد عنکبوتی: به خانه بازگشت” که از این رویکرد استفاده کردهاند.
به طور کلی هالیوود برای نمایش آینده در فیلم های خود از رویکردهای مختلف استفاده می کند. این رویکردها شامل نشاندادن دنیای پس از فاجعه، ایجاد دنیایی علمی تخیلی و نمایش انسان های پیشرفته است. لذا تلاش میکنیم در این نشست به این مسئله برسیم که هالیوود از ابعاد مختلف بااستفاده از چه رویکردهایی جهان آینده را نمایش میدهد و از این طریق قصد دارد که چه ارزشهایی را برجهان آینده مستولی کند.
هومن جعفری: هالیوود ایدههای مختلف را همزمان درکنار یکدیگر پرورش میدهد و وقتی که سویههای مثبت و منفی را نمایش میدهد، اگر هرکدام از احتمالاتی که تبدیل به فیلم شدهاند در آینده رقم بخورد، برخی میگویند این مسئله را هالیوود ساخته است.
وقتی این مسئله مطرح میشود که هالیوود تلاش دارد تصویری از آینده بسازد، به پشتوانههای فکری آن توجهی نمیشود. بسیاری از فیلمهای تخیلی بصورت اقتباسی هستند. به اینصورت که دههها قبل نویسندههای ادبیات تخیلی بسیار بزرگی مثل فیلیپ دیک، آیزاک آسیموف و… این دنیای جدید را شکل دادهاند. تمامی فیلم، سریال، تلویزیون و کتاب پلتفرم هستند. در قالب این پلتفرمها میشود اندیشه خود را درباره اتفاقاتی که قرار است رخ دهند منتشر کرد. نگاه هرشخصی به آینده بنا به شخصیتی که دارد متغیر است. برخی از افراد از آینده مثل تسخیر دنیا توسط رباتها در فیلمی مثل ترمیناتور واهمه دارند. افراد دیگر به آینده بسیار خوشبین هستند و به فتح دنیا، کرات و سیارت دیگر توسط انسانها اعتقاد دارند و از این طریق ازدیاد جمعیت زمین کنترل میشود. برخی دیگر حتی از آینده یک دنیای تخیلی بهشتگونهای را تصرف میکنندکه مرگی در آن وجود نخواهد داشت و بشر به همه بیماریها غلبه کرده است. لذا نکته این است که با این تفکر، این صرفاً هالیوود نیست که فیلمها را میسازد، بلکه ایدههای مختلف را همزمان درکنار یکدیگر پرورش میدهد و وقتی که سویههای مثبت و منفی را نمایش میدهد، اگر هرکدام از احتمالاتی که تبدیل به فیلم شدهاند در آینده رقم بخورد، برخی میگویند این مسئله را هالیوود ساخته است. احتمالاتی که مثلاً تصرف زمین توسط زامبیها، مریخیها یا حتی قارچها در سریال LAST OF US را مطرح میسازند یا مثلاً احتمالاتی که بشر میل به خود انهدامی پیدا کند و جمعیت زمین به هردلیلی کاهش یابد. همه این احتمالات منفی تبدیل به فیلم شدهاند و درصورت وقوع هرکدام نگاهها به سمت هالیوود میرود. از آن طرف احتمالات مثبت ازقبیل تصرف دنیا و کُرات یا ملاقات انسان با خدا نیز وجود دارند. این درحالی است که هالیوود درحال شکار اندیشههای مختلفی است که در فضای ایده انتشار یافتهاند و از آن سود میبرد. هالیوود درواقع یک روایت واحد را از آینده ارائه نمیکند و به این صورت نیست که از یک پایان واحد اطلاع داشته باشد و همه فیلمهایش در آن راستا باشند؛ البته معمولاً ابرقهرمانهای این فیلمها در نیویورک قرار دارند و مثلاً دربرابر حملات فرازمینیها دنیا را نجات میدهند.
تشکیل جامعه جهانی یکسان
از طرفی هالیوود یک جامعه جهانی یکسان را شکل میدهد. اگر مردم در ایران هالوین را جشن میگیرند یا پدیده جشن طلاق رواج یافته است، این پدیدهها در مصر، پاکستان یا سایر کشورهای دنیا نیز درحال وقوع هستند. چرا که مردم از نتفیلیکس، HBO و… ایده میگیرند. هرکدام از این فیلم و سریالها یکسری کرموارههای فکری را در ذهن افراد قرار میدهند. همانند فیلم Inception کریستوفر نولان که تلاش میکردند بذر فکری را در ذهن افراد ایجاد کنند، هالیوود نیز همین کار را در جهان انجام میدهد و یک سبک زندگی را در فکر کودکان و خانوادههای ما ایجاد میکنند. مثلاً این ایده که هرکس به فکر زندگی خودش باشد و افراد دیگر را قضاوت نکند به دوری مردم از امر به معروف و نهی از منکر منجر میشود. از طرفی خوردن، آشامیدن و حتی اصراف کردن را تبلیغ میکنند و مخاطب نیز به لذت بردن از زندگی با این مسائل ترغیب میشود. لذا باید پژوهش کنیم و ببینیم که تولیدات فیلمهای آمریکایی چه اثری در جوامع سنتی سراسر جهان ایجاد میکند.
زمانی امپراطوریهای بزرگ دنیا قدرت نظامی بالایی داشتند اما امروزه امپراطوریهای فرهنگی وجود دارد. نتفیلیکس پس از موفقیت طی سریالهایی باکیفیت، درگام دوم به دنبال راهاندازی نتفیلیکس مصر، برزیل، هند و ترکیه رفتند و سریالهای موردنظر را در آنها بومیسازی کردند. بعنوان مثال یک سریالی در هند ساختهاند که از تقابل میان گروههای اسلامگرای تندرو یا غیر تندرو و سازمان امنیت هندی نشأت گرفته است و در آن روح یک سرباز اسلامگرا توسط یک موجودی مثل جن یا اهریمن باستانی تسخیر شده است و برای سازمان امنیت هند مشکل ایجاد میکند. لذا بسیار ساده مفاهیم مختلف درهر منطقه را بایکدیگر ادغام میسازند و یک مسئله جدیدی را به مردم تحویل میدهند که چون فُرم، محتوا و داستان نویسی خوبی دارد برای آنها جذاب میشود. لذا کمپانیهایی نظیر نتفیلیکس امپراطوری فرهنگی خودشان را صرفاً جهت کسب سود در دنیا گسترش میدهند و البته پیمانکار مباحث امنیتی هم هستند و از نهادهای آمریکایی مثل CIA سفارش میگیرند. از طرفی برای ساخت اینگونه فیلمها یا سریالهای جاسوسی نیاز به دادههای وزرات اطلاعات پیدا میکنند. در کشور خودمان نیز برای ساخت سریال به این شیوه عمل میکنند. منتها ما برای ۷۰۰هزار نفر مخاطب تولید میکنیم و رسانههای آمریکایی برای ۹۰۰میلیون نفر فعالیت میکنند و لذا طبیعتاً در جنگ روایتها دست برتر را دارند.
محمد آقاسی: تصویر آمریکایی و دنیای هالیوود یک بازبودگی نسبت به آینده دارند و میتوانند هرمسئلهای را تصور کنند ولی ما با یک بستگی و بسندگی مواجه هستیم.
وقتی بحث از آینده است، بلافاصله مسئله زمان مطرح میشود؛ این که ما در مقایسه با دیگران تا چه اندازه به مفهوم زمان توجه داریم. برای اینکه مفهوم زمان را متوجه شویم مثالی را مطرح میسازیم و آن این است که اگر فرودگاه برخی کشورها مثل جده عربستان یا نجف را درنظر بگیریم، هیچ گونه ساعتی جهت تنظیم و دقت در زمان مسافران وجود ندارد. ازطرفی در جامعهشناسی مطالعه کردهایم که اگر درمکانی ساعت وجود داشته باشد پیامی را به ما میدهد و لذا در آن فرودگاه زمان اهمیتی ندارد و معمولاً پروازها با تأخیر رخ میدهند. در فرودگاه مهرآباد نیز اگر ساعت وجود دارد اما یا تنظیم نیست یا خراب است و زمان خیلی اهمیت ندارد.
اهمیت مقوله «زمان» در هالیوود
در بحث سینما، هالیوود در آمریکا مهم است اما باید از عبارت تصویر سینمای آمریکا استفاده کنیم چراکه سینما در آمریکا خلاصه به هالیوود نمیشود. در تعبیر تصویر میتوانیم از سریال یا مینیسریال نیز استفاده کنیم. امروزه مصرف سریال بسیار افزایش یافته است و گفتگوهای سریالی نیز بیشتر شدهاند. در تصویر آمریکایی و سینمای هالیوود زمان اهمیت فراوانی دارد؛ چراکه فیلمهای تاریخی (که دربرخی از آنها تاریخ را دستکاری کردهاند) و فیلمهای فراوانی مربوط به آینده ساختهاند. اما در ایران طی پنج سال اخیر فیلم تاریخی خاصی ساخته نشده است. در خوشبینانهترین حالت فیلم سرخپوست یا یتیم خانه ایران را میتوانیم مثال بزنیم که بیننده زیادی نیز نداشتهاند؛ درحالیکه وقتی از فیلم یا سریال تاریخی هالیوود در تصویر آمریکایی صحبت میشود، درسطح جهان بسیار پربیننده بودهاند. ازطرفی آمریکاییها گذشته را صرفاً به مثابه داستانگویی تاریخی نمیبینند، بلکه برای آنها گذشته همان آینده است. به اینصورت که فیلمهایی که اخیراً ساختهاند دربردارنده گذشته و آینده بودهاند و لذا اینطور نیست که زمان را دست کم بگیرند. اما متأسفانه در سینمای ایران اینچنین کارهایی دیده نمیشوند و در تصویر ایرانی کارگردان به این دلیل در گذشته یا آینده فیلم میسازد که صرفاً بتواند در تاریخی نامعلوم یکسری حرف یا نقدهایی را جایی دهد. مثلاً در سریال «قهوه تلخ»، کارگردان در زمان گذشته یکسری حرفهایی را دررابطه با مسائل امروز دربطن سریال مطرح میسازد. یا فیلم سرخپوست در زمان پهلوی است اما ماحصل فیلم دررابطه با امروز است. سریالی که درچندسال اخیر مقداری به آینده پرداخت همان سریال «روزی روزگاری مریخ» بود که وضعیت چندین سال بعد ایران را نمایش میدهد. در این سریال نیز متوجه میشویم که از آینده صحبت خاصی نمیشود و تکههایی از مسائل امروز را بحث میکند. لذا نسبت به رسانه خارجی، دررابطه با زمان، کار خاصی نداریم. در فیلمهایی مثل «ارتفاع پست» یا «مهاجر» آقای حاتمیکیا (که براساس شهود فردی ایشان بعنوان کارگردان است نه براساس نگاه و تولید سیستماتیک تصویر)، به نوی آینده پهپادها را به تصویر کشیده است. این درحالی است که تصویر آمریکایی بصورت سیستماتیک در رابطه با زمان فیلم و سریال میسازد. درنتیجه به این دلیل که رسانه ما به مبحث زمان اهمیت نداده است، ما نسبت به آیندهنگریهای تصویر آمریکایی متعجب میشویم. این درحالی است که پرداختن به آینده برای هالیوود امری عادی است و اینگونه نیست که ساختاری داشته باشد و بخواهد آینده جهان را درست کند. اساساً ساختار و بافتار فکری و فرهنگی آمریکا معطوف به آینده است. اگر بخواهیم در ایران نهادی را مقصر این کوتاهی ببینیم آن دانشگاه است نه سینما. این وظیفه دانشگاه و حوزه علمیه است که نسبت به آینده تولید فکر داشته باشد تا سرانجام در سینما نیز این مسئله اهمیت پیدا کند.
فیلمسازی هالیوود برای آینده محقق شده
ادبیات در دنیای غرب از آیندهای صحبت کرده است که امروزه محقق شده است. بعنوان مثال «ادبیات ژول ورن» را همه میشناسند. البته خود ادیب غربی به این سمت نرفته است، بلکه آن فضا و اتمسفر فکری/فرهنگی عامل ترغیب این نویسندگان بوده است و ماحصل کارش کتابی بوده است که سرانجام تبدیل به فیلم شده است. لذا سینمای هالیوود انعکاس دهنده فضای فکری/فرهنگی آمریکایی است. البته در این میان ساختار حکومتداری آمریکا نیز به هالیوود اشراف داشته و دستوراتی به آن میدهد اما حکمرانی کشور خودمان در این زمینه محدودیت دارد، چراکه تولیدی در رابطه با آینده نداریم.
بازبودگی آینده در سینمای غرب
یکی از دلایل تکنیکال اینکه چرا بیآینده هستیم (باوجود اینکه در منابع فکری، فرهنگی و شیعیمان به آینده توجه زیادی شده است) این است که تصویر آمریکایی و دنیای هالیوود یک بازبودگی نسبت به آینده دارند و میتوانند هرمسئلهای را تصور کنند ولی ما با یک بستگی و بسندگی مواجه هستیم؛ چراکه تاریخ محتوم بشریت را ظهور حضرت حجت (ارواحنافداه) میدانیم و لذا نمیتوانیم آینده دیگری غیر از آن را متصور شویم. ازطرفی برخی محدودیتهای دیگر نظیر نحوه خاص ظهور حضرت حجت را نیز مطرح میسازیم، چراکه قبل و بعد از آن را ندیدهایم و اساساً نمیتوانیم بصورت دقیق به آن فکر کنیم. ازطرفی طی چندسال اخیر مدام این مسئله مطرح میشود که حضرت حجت به زودی ظهور میکنند و این مسئله نیز سبب میشود که به آینده فکر نکنیم. البته این بسته بودن در میراث شیعی وجود ندارد و خودمان آنها را ایجاد کردهایم و لذا میتوان آن را اصلاح نمود. اما در طرف دیگر نظام تصویری هالیوود به گونهای دیگر است و در این زمینه میتواند تخیل و توهم متعددی را بکار گیرد؛ بعنوان مثال جهان آواتاری را تصویرسازی کند. اما دستاورد فرهنگی ما تصویرساز یا فیلمساز را محدود میسازد.
مفهوم «رجعت» در مباحث شیعه و توجه ویژه به آینده
لذا ما در فضای فرهنگی خودمان اساساً آینده و زمان را خیلی به رسمیت نمیشناسیم. این درحالی است که اتفاقاً فرهنگ شیعی بسیار مستعد پیوند خوردن با زمان است؛ ولی دانشگاهها و حوزههای ما از بکارگیری بحث زمان بسیار فاصله دارند. مثلاً مفهوم «رجعت» که در گذشته بسیار کارایی داشت اما حدود سه دهه است که مغفول واقع شده است. با این چنین مفاهیمی میتوان براساس واقعیتی انکارنشدنی کل نظام هالیوود را کنار زد. امروزه با وجود اینکه هندیها از مفهوم رجعت استفاده بسیار ناچیزی داشتهاند اما بسیار برایشان موفقیتآمیز بوده است. اساساً نظام فکری/فرهنگی ما بر این مبانی ویژه استوار نشده است و این بسیار خطرناک است. این درحالی است که کل اتمسفر فرهنگی رقیب ما این مفاهیم را به رسمیت شناخته است. ازطرفی چون برای احتمالات آینده خود را محدود نکردهاند، لذا طبیعتاً با یک آینده روبرو نیستند. در سریال، فیلم و تصویر هالیوود، آیندههای متفاوتی تصویرگری میشوند. ما تنوع و تکثر را کنار گذاشتهایم و فقط بر روی یک آینده سرمایهگذاری میکنیم و حتی به علت قدرت و هژمونی تصویرگرایی هالیوود، آن یک آینده را هم نمیتوانیم به درستی تصویرسازی کنیم. دنیای امروز درحال انتشار تصویر است و همه چیز را آنطور که میخواهد با تصویرگری تفهیم میکند. لذا ما صرفاً با تبیین و استدلال نمیتوانیم ذهن مردم را از آن تصویرها نجات دهیم. تمامی مردم دنیا از جمله جماعت ایرانی، شیعی، محور مقاومت و مستضعفان جهان روایتهای تصویری غرب را به راحتی میپذیرند چراکه به راحتی برایشان باورپذیرتر است.
امروزه دوران جنگ با توپ و تانک گذشته است و جنگ به این صورت شده که عقبه مردم را با تصویر و روایت، از آن خود کنند. از طرفی آینده پیشروی خود در فیلم و سریالها را محقق میکنند. سریالی مثل «Homeland» در ایران دیده شد و (ما متأسفانه اطلاع دقیقی نداریم که مردم جامعهمان چه محتوایی را تماشا میکنند و ذائقه مصرفشان را نمیدانیم) حمله آمریکا به ایران، ترور و… را مطرح میکرد و تلاش کردند آن آینده را محقق سازند. لذا ما نیز دررابطه با آینده پیشروی محقق شده باید کار کنیم و صرفاً تمرکزمان بر آیندههای پیشروی محقق نشده نباشد.
فیلمسازی هالیوود برای آینده همه نقاط دنیا
اشکال دیگری که در کشورمان وجود دارد این است که فقط فیلمها و سریالهایی را از هالیوود بزرگ میکنیم که صرفاً درباره ما یا محور مقاومت باشند که آن هم معمولاً آنطور که باید توجه نمیشود. مثلاً فیلم موصل نظام فکری نوجوان و جوان ما را تغییر میدهد. ازطرفی تصویر آمریکا فقط مختص آینده ایران نیست بلکه از آیندهسازی برای فرد آمریکایی گرفته تا اشخاصی که ما شاید حتی به آنها فکر هم نکنیم درحال انجام است. طبق یک نظرسنجی از گالوپ درمیان جامعه آمریکایی، روسیه و چین اولین تهدیدهای موردنظر مردم هستند. لذا آمریکا درمورد در رابطه با روسیه و چین و ضدیت آنها با آمریکا و آینده درگیریها نیز فیلم ساختهاند. در ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ سه فیلم فوقالعاده در دشمنی با روسیه یا چین ساختند. ولی موضوع آنها درمورد ایران نبود و ما به دلیل آنکه به صورت همه جانبه این فیلمها را دنبال نکرده و نگاهی بازاری (نقد فیلم جهت سود و منفعت) داریم، به آنها توجهی نکردیم. لذا هالیوود آینده را به صورت موسع و همه جانبه دنبال میکند. اما ما صرفاً میخواهیم آینده خودمان با آمریکا را مشخص کنیم. درحالیکه میتوانیم درمورد آینده خود با عراق که بسیار بااهمیت است فیلم بسازیم تا دوملت با یکدیگر نزدیک شوند و ظرفیت آن را نیز داریم؛ ازجمله پیادهروی اربعین. اما باوجود اینکه ۱۰ سال است در حوزه عراق فعالیت میکنیم، هیچ فیلم تأثیرگذاری در این حوزه و درخصوص آینده خاورمیانه نداریم.
اهمیت پیشبینی آینده در هالیوود
بحث بعدی این است که چرا این آیندهها را در نظام تصویری هالیوود درک نمیکنیم. در ایران مبتنی بر نظام هالیوودی، صرفاً آیندههایی مدنظر قرار دارند که ظاهرشان مبتنی بر رمل، استرلابی و جادوگری است. مثلاً بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر حداقل در ۱۰۰ فیلم به این واقعه اشاره شد و ما اینها را رد نمیکنیم. آنها یک مفهوم دارند به نام foretell که آینده را به معنای پیشگویی درنظر میگیرد و مفهوم دیگری به نام prediction که جامعهشناسان بیشتر از آن استفاده میکنند و مفهوم forcast که توسط آیندهپژوهان استعمال میشود. لذا این مفاهیم در دانشگاههای غربی و هالیوود زنده هستند و درمورد آینده پیشبینی میکنند. این درحالی است که اساتید ایرانی با هرخط فکری اعتقاد دارند که جهان، ایران و مردم قابل پیشبینی نیستند. پیشبینی یعنی اینکه درمورد قدم بعدی در آینده نزدیک بتوان صحبت کرد یا در forcast بتوانیم سناریوهایی از آینده مطرح سازیم. علوم اجتماعی ما از این فضا دور است و هرکسی را که در این حوزه به پیشبینی کردن آینده پرداخته است را کنار گذاشتهاند. وقتی نظام فکری/فرهنگیمان مبتنی بر این مسئله نباشد، حیطه علوم اجتماعی را قابل پیشبینی نمیداند و اعتقادشان این است که مردم ایران فقط واکنشهای احساسی دارند که این خطرناک است.
توجه هالیوود به آیندههای کوچک
نظام تصویری هالیوود از آیندههای خرده کوچک نیز نمیگذرد و صرفاً به آیندههای بزرگ اکتفا نمیکند. ولی ما فقط به مسائل بزرگ مثل جنگ روسیه و اوکراین میپردازیم. در آمریکا نسبت به انتخابات ۴ سال بعد نیز فکر میکنند و آینده هرکاندید را برای خودشان تصور میکنند.
نقش حاشیهای سایر ملل در هالیوود
این آیندههای متعدد، محقق شده، کوچک تا بزرگ و فرد تا نظام حکومتداری آمریکا اشتراکاتی هم دارند؛ از جمله اینکه آمریکا در نظام آینده جهان همچنان نقش آفرین است. درهمه فیلمهای مربوط به گذشته آنان از اعلامیه استقلال تا آیندههای تخیلی ماتریکس، آواتار و … آمریکا برهمه امور تأثیرگذار و ناجی جهان است. یا خود حکومت آمریکا نقش دارد یا مثل فیلم رمبو یک شخص آمریکایی تأثیرگذار است. صرفاً در برخی فیلمهای محدود، علاوه بر خودشان به سایر ملیتها نیز نقشهایی میدهند اما در حد خدمتگزاراند و در رأس آنان آمریکاییها قرار دارند. لذا میخواهند این پیام را به ذهن همه مخابره کنند که تمام جهان تحت پرتو آنان است. ازطرفی معمولاً جنگ یا بلایای طبیعی رخ میدهد و ماحصل ویرانی و تاریکی صلح و آرامش است. اشتراک بعدی این است که در این تصویر آمریکایی، تکنولوژی در آینده حرف اول را میزند و نکته بعدی این است که آینده را روشن تصویرگری میکنند. این درحالی است که بعضاً آینده را مبهم نمایش میدهیم. مثلاً در فیلم سرخپوست کل داستان در زندان روایت میشد. فیلم قهرمان آقای فرهادی نیز در زندان بود. رضا میرکریمی نیز در فیلم خود نقش اول فیلمش خانهای را میساخت که همانند زندان بود و در آخر نیز وارد زندان شد. اینها همه به مخاطب تلقین میکنند که این کشور مثل زندان بسته است. زندانیان نیز مدام به فرار فکر میکنند. همانطور که اشاره شد سریز فضای فکری ما در سینما ریخته میشود و لذا آیندهای تاریک به نمایش درمیآید. اما آینده در فضای فکری آنها روشن است. در قرآن و مباحث شیعی ما نسبت به ادبیات یهودی و مسیحی بسیار بیشتر به آیندهای روشن اشاره میشود. ما به این مباحث توجه نکردهایم و کار را به بازاریها سپردهایم و امیدواریم روزی محصولات فرهنگی و تصویری ما تغییری پیدا کنند.
هومن جعفری در تکمیل مباحث دکتر آقاسی به چند نکته اشاره کردند؛ نکته اول اینکه یک احتمال که باید درنظر بگیریم این است که اگر جنگی صورت گیرد ممکن است که ما در آن شکست بخوریم و این دقیقاً محتوای سریال «The Man in the High Castle» مردی بر فراز قلعه بلند است که توسط آقای «فیلیپ کیندرد دیک» نوشته است که ایده آن این بود که اگر آمریکاییها در جنگ جهانی دوم شکست میخوردند و توسط ژاپن و آلمان تسخیر میشد چه اتفاقی میافتاد. همین ایده جالب تبدیل به یک کتاب و چندین فصل سریال شد. در طول این سریال جامعه ایالات متحده دچار شوک عجیبی شدهاند؛ یک بخش از آنها مقاومت میکنند و بخش دیگر تلاش میکنند با فرهنگ آلمانی/ژاپنی خود را تطبیق دهند.
نکته دوم طبق فرمایشات دکتر، مطلقاً نه تنها نسبت به زمان کاملاً بیتوجه هستیم بلکه به مکان نیز اهمیتی نمیدهیم. ما امروزه در پرآشوبترین و پرحادثهترین منطقه دنیا حضور داریم. مثلاً در ترکیه کودتاهایی صورت گرفته و یا اینکه درگیری نظامی با اسرائیل داشته است. ازطرفی پاکستان و افغانستان کانونهای بحرانساز و بحرانپذیر هستند. در عراق نیز با دولتی شکستخورده مواجهایم. عربستان، امارات و بطور کلی ائتلاف عربی درمقابل ما هستند و ما دررابطه با این مسائل هیچ فیلم یا سریال خاصی تولید نکردهایم. ما با کانون تمدنی خودمان در تاجیکستان ارتباط برقرار نساختهایم؛ این درحالی است که میبایست حداقل سالانه حدود ۵ فیلم با همکاری این کشور تولید نماییم. بازار این کشور باید بازار فرهنگی ایران قرار گیرد و مثلاً تاجیکستان باید از ما کتاب یا فیلم فارسی تهیه کند. لذا یک فیلم مشترک با همسایگانمان نداریم و این را تبدیل به رویه نکردهایم. به عنوان مثال چرا فیلمی دررابطه با سال ۲۰۰۳، زمانی که بوش صدام را بیرون کرده و اوضاع عراق نابسمان است و سپس یکی از فرماندهان نظامی ایران قصد دارد از این فرصت استفاده کرده، وارد این کشور شود و انتقام فلان عملیات را از یکی از فرماندهان عراقی بگیرد. حتی یک تریلر جاسوسی درست نساختهایم. درحالیکه میتوان در رابطه با تمامی همسایگانمان در منطقه فیلم یا سریال جاسوسی، ترانزیتی و یا درباره قاچاق ساخت. فقط درحد چند پروژه سفارشی مثل به وقت شام فیلم ساخته شده است درحالی که باید سالی ۵ الی ۱۰ فیلم و سریال ساخته شود. تعداد سریالهای جاسوسی اثرگذار آمریکایی طی ۱۰-۱۵ سال اخیر بسیار زیادند، ازجمله ۲۴، هوملند و… که درمنطقه خاورمیانه با سپاه، القاعده، داعش درگیرند یا در قسمتی از فیلمشان دانشمند هستهای ایران را ترور میکنند. ما نیز میباید ۱۰ فیلم و سریال مثل گاندو بسازیم.
دکتر مجید سلیمانی ساسانی: هالیوود نه تنها آینده جهان را تصویرگری میکند، بلکه ضدآینده جهانی را نیز نشان میدهد و باعث میشود که اساساً اگر شخصی آیندهای دیگر از جهان را تصویر کند، رژیم سرکوبگری قلمداد شود و در زمره دیستوپیای هالیوود قرار بگیرد.
سؤال مهم این است که چرا هالیوود میتواند تصویری از آینده جهان را ارائه دهد اما دیگری که غیرغربی است نمیتواند این کار را صورت دهد. در پاسخ به این مسئله باید این نکته را مطرح سازیم که دلیل این امر آن است که ما بعنوان افراد غیرغربی در جهانی که تجدد تصویری از آینده دارد، ذیل تاریخ تکنولوژیک غرب و تجدد محسوب میشویم. در کتاب «آسیا دربرابر غرب» داریوش شایگان ایدهای مطرح میشود که کلیدواژه اصلی آن نیهیلیسم است. وی بیان میکند که این نیهیلیسم باعث میشود که ما نسبت به غرب در موضع پایینتری قرار بگیریم و اساساً غرب با این تفکر، آینده را از دست جهان غیرغربی میگیرد. ازطرفی وقتی ما نیز خود را ذیل تاریخ تجدد غربی تعریف میکنیم، امکان بیان آینده را نخواهیم داشت؛ چرا که در آیندهای که جهان متجدد غربی مطرح میکند ادغام میشویم و آینده ما نیز توسط غرب تصویرگری میشود. وقتی تصویر هالیوود از آینده همان تصویر ما باشد، چرا باید آینده دیگری داشته باشیم.
ویژگیهای مهم تصویرسازی هالیوود
یکی از عناصر بسیار مهمی که در فیلمهای هالیوودی و تصویرسازی آینده آن میبینیم، پیشرفتهای شگرف تکنولوژی است که به نحوی به همان طرح تجدد از آینده مرتبط میشود. مثلاً در آینده هوش مصنوعی، واقعیت مجازی و رباتیک تصویرگری میشوند. در این تصویر از آینده فناوری بر روی انسان مسلط است. در اینجا احتمالاً پرسشهای اخلاقی مطرح میشوند و اینکه پیامدهای این پیشرفتهای غیرقابل کنترل چه خواهد بود. برخی فیلمهای دیگر مثل Her، پیامدهای احساسی تعامل انسان با هوش مصنوعی را بررسی میکنند و مرز میان انسان و ماشین را زیر سؤال میبرند.
مسئله دوم اکتشاف فضا است که هالیوود اغلب وسایل حملو نقل پیشرفته در آینده را نمایش میدهد؛ از قبیل ماشینهای پرنده یا سفرهای میانستارهای که عمدتاً دیدگاههای متفاوتی در رابطه با عبور انسان از زمان و مکان مطرح میسازند و گفتمان علمی در آینده را مشخص میسازند. در آیندهای که توسط هالیوود تصویرسازی میشود، جوامع دیستوپیایی ضدتجدد و دشمنان آینده غرب نیز نمایش داده میشوند که عموماً رژیمهایی استبدادی هستند که فجایع زیستمحیطی، فساد اقتصادی/سیاسی، نابرابری اجتماعی ایجاد میکنند و نسبت به آنها هشدارهایی داده میشود.
ازطرفی یکسری سناریوهای آخرالزمانی نیز وجود دارند؛ مثلاً فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» یک منظره متروکه از جهان ارائه میکند که اگر روزی بشریت به این نحو عمل کند، یک فاجعه جهانی رخ میدهد و نمایش میدهد که چگونه روح انسان دربرابر آن ناملایمات قرار میگیرد. یکسری مباحث برابری جنسیتی نیز در هالیوود گنجانده شده است که شخصیتهای زن در داستانها را قدرتمندتر نشان میدهند و لذا هنجارهای اجتماعی را به چالش میکشند. مباحث دیگر نگرانیهای زیستمحیطی است که آینده زیستمحیطی و آبوهوای جهان را به تصویر میکشند؛ یک جهان فرازمانی را نشان میدهند که انسان براثر غفلت خود محیط زیست را نابود ساخته است.
حکومتهای اتوپیایی و دیستوپیایی در هالیوود
در دستهبندی دیگر حکمرانی جهانی را بحث میکنند. حکومتهای اتوپیایی و دیستوپیایی نقطه اساسی نمایش آینده از جهان در هالیوود هستند که فیلمی مثل «بازیهای گرسنگی» این چنین وضعیتی را نمایان میکنند که رژیمهای سرکوبگر آینده جهان را باخطر مواجه میسازند. بنابراین هالیوود نه تنها آینده جهان را تصویرگری میکند، بلکه ضدآینده جهانی را نیز نشان میدهد و باعث میشود که اساساً اگر شخصی آیندهای دیگر از جهان را تصویر کند، رژیم سرکوبگری قلمداد شود و در زمره دیستوپیای هالیوود قرار میگیرد. از سمت دیگر یکسری حکومتهای آرمانشهر یا اتوپیا مثل فیلم «پیشتازان فضا» را نیز تصویر میکنندکه در آنها برابریطلبی، همکاری، پیشرفت و گسترش تکنولوژی به نفع انسان، امید به آینده، جامعه هماهنگ و رفاه بالای شهروندان نمایش داده میشود. درعین حال یکسری تصاویر دیگری از آینده وجود دارد که آینده تکنوکراسی به کجا میرسد و یا اینکه تقاطع میان فناوری و حکومتداری را مشخص میکند یا حکومت آنارشیک که مسئله شورش، مقاومت و آزادی را مطرح میسازند و اینکه آیا ساختارهای مدرن مشروعیت دارند یا خیر.
از همه مهمتر آن چیزی که از آینده در فیلمهای هالیوودی وجود دارد مسئله حاکمیت شرکتی است؛ مثلاً فیلم «روبوکاپ» آیندهای را روشن میسازد که در آن شرکتها قدرت فراوانی دارند. البته ممکن است جنبه منفی این حکمرانی را نیز مشخص کند ازقبیل اینکه شرکتها چه طمعی دارند، خصوصیسازی چه اتفاقی را رقم میزند و نابرابری اقتصادی/اجتماعی به چه صورتی ایجاد میشود. اینگونه فیلمها تأثیر منافع شرکتها به حاکمیت را نقد میکنند و همچنان میتوان آن را ذیل تاریخ تجدد فهم کرد؛ چراکه باوجود اینکه حاکمیت شرکتی نقد میشود، اما دلیلش خطرهایی است که این حاکمیت سبب بهمریختگی و عدم تمرکزی که با اقتصاد پلتفرم ایجاد شده است.
پسااستعمارگرایی در تصویر آمریکایی
در بحث آخر فارغ از اینکه هالیوود چه آیندهای را تصویر میکند، به چارچوب پسااستعماری میپردازیم تا در این قالب هالیوود را ببینیم. غلیرغم اینکه هالیوود این آینده از جهان را بصورت متمرکز نشان میدهد، این تصویر واجد چه ویژگیهای است. مثلاً در مسئله شرقشناسی، بشدت ظهور انگارهای شرقشناسانه را در سینمای هالیوود میبینیم. هالیوود سابقهای طولانی در کلیشهسازی و تداوم بخشیدن به استعارههای شرقشناسی فرهنگهای غیرغربی دارد تا برتریهای غربی تقویت شده و داشتههای شرق تضعیف شود. فیلمهایی مثل «آخرین سامورایی» در این راستا هستند تا فرهنگهای غیرغربی را بدوی و عجیب نشان میدهند و آنها را تبدیل به ابزار داستانی مینمایند تا جذابیت ایجاد کنند.
مسئله حاشیهگرایی نیز مطرح است. شخصیتهای غیرغربی در این فیلمها اکثراً نقش مکمل داشته و در حد بازنمایی امر نمادین هستند. از طرفی عدم تعادل داشته و درگیر داستانهای حاشیهای هستند؛ مثلاً زاغهنشین هستند و به عنوان افراد درجه دوم نمایش میشوند. همچنین عاملیت آنها را کاهش داده و تبدیل به کلیشه میکنند. قهرمانان و ناجیان در هالیوود اغلب سفید پوستاند و آینده جهان را نجات میدهند. اما دنیای دیستوپیای بیشتر واجد شخصیتهای شرقی است. فیلمهایی مثل «آواتار» یا «نقطه کور» به سراغ روایت جوامع غیرغربی میروند که در معرض تهدیدی قرار دارند و نیاز دارند که قهرمان سفید پوستی آنان را نجات دهد. نکته دیگر در استفاده از مباحث شرقشناسی و رویکردهای پسااستعماری مسئله کالایی کردن فرهنگ غیرغربی است. روایتها در این زمینه به دنبال آن هستند که امر یا روایت فرهنگی غیرغربی را تبدیل به کالای قابل فروش در ذیل روایت خودشان کنند. مسئله بعدی اروپامحوری است که منظور تمامی جهان غرب است. هالیوود بر روایتهایی در آینده تمرکز میکند که کاملاً اروپایی هستند و صدای شرقی را به حاشیه میبرند مثل فیلم «تولد یک ملت» یا «شجاعی دل» که واقعیتهای پیچیده پیچیده استعمار را نادیده گرفته، به تاریخ غرب میپیوندند و لذا ایدئولوژی غربی تقویت مییابد. در بحث لوکیشنها نیز وقتی از لوکیشن غیرغربی استفاده میشود جهت جذب مخاطب است. در فیلم «آخرین پادشاه اسکاتلند» محیطهای غیرغربی را به عنوان پسزمینهای جهت روایتهای غربی به نمایش میگذارند.
بنابراین آینده هالیوود از این رویکردهایی شرقشناسانهای که درطول تاریخ سینمای هالیوود وجود داشتهاند جدا نیست. چیزی که با آن مواجه هستیم، آیندهای از جهان است که توسط تجدد تصویر میشود و هیچکدام از فرهنگهای حاشیهای جهان از قبیل جهان اسلامی و تشیع را به حساب نمیآورد. درحالیکه تشیع، آیندهنگری بسیار خوبی دارد ولی ما متأسفانه زبان بیان چنین آیندهای را نداریم. اگر این زبان را داشتیم در برابر این امپراطوی بزرگ اقتصادی و فرهنگی که از سرمایهداری شناختی ناشی میشود و جذابیتهای خاصی را برای جهان ایجاد کرده است، توان ایستادگی پیدا میکردیم و رها میشدیم. لذا درغیر اینصورت توان رهایی را نخواهیم داشت و هر آیندهای را که ترسیم نماییم بعنوان دیستوپیای آنان محسوب میشود. از لحاظ روایی و نمادین نیز توانایی ما به این حدی نبوده است که آینده را تصویر کنیم.
در ادامه نشست، دکتر آقاسی و هومن جعفری در پاسخ به سؤال یکی از حاضرین جلسه مبنی بر «هالیوود تصویر واحدی برای آینده ندارد و صرفاً ایدهای در رابطه با آینده را تبدیل به فیلم میکند. اما به نظر میرسد که هالیوود هر ایدهای را لزوماً وارد جنبه تصویری نمیکند. آنچه هالیوود به آنها میپردازد یک تصویر آمریکایی از آیندههایی است که درنظر دارد. مثلاً در فیلمهای «ماتریکس» یا «فرا ماشین» به صورت اغراقشده به تکنولوژی پرداخته شده است و در «بازیهای گرسنگی» رابطه حکومت و اجتماع، فیلم «برایت» ارتباط نوع بشر با سایر انواع موجودات در جوامع آینده و فیلم «جنگ جهانی زد» یا سری کامل «رزیدنت ایول» در رابطه با مسائل بیولوژیکی هستند. لذا منطقیتر این است که هالیوود یک تصویر از آینده دارد، اما در آثار متنوع، جنبههای مختلف از آن تصویر را به صورت اغراقآمیز و به علت ویژگیهای بصری سینما تأکید میکند. لذا از آنجایی که سومین همایش مرکز مطالعات آمریکا بر افول آمریکا تمرکز دارد، نسبت هالیوود با افول چیست؟ آیا روند مشخصی در فعالیتهای هالیوود وجود دارد که به دنبال سرپوش نهادن بر بحث افول و کاهش آن باشند؟»، افزودند:
دکتر آقاسی: ما بیان کردیم که آمریکا و نظام تصویر هالیوود از آیندههای پیشرو برایمان صحبت میکنند. طبیعتاً نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که اتمسفر آمریکایی در رابطه با اتمسفر ما فیلم بسازد یا ریشههای ما را درست منعکس نماید. همانطور که ما مسائل آنان را به گونه دیگری ترسیم مینماییم. بحث افول آمریکا ادبیات ما است، لذا تولید ادبیات و فیلمسازی در این راستا وظیفه خودمان است. خود آمریکاییها به مسئله افول خودشان قائل نیستند. البته برخی از اندیشمندان آنان مثل فرید زکریا ممکن است به این مسئله اذعان داشته باشند اما نظام آنها طبیعتاً این مسئله را تصویر نمیکند. البته اختلالها یا ضعفهایی را در سطح ریاست جمهوری نشان میدهند ولی بحث افول آمریکایی را مطرح نمیسازند. ممکن است ظرفیتهای جایگزین یا دیگرانی که منافعشان با آمریکا گره نخورده است بتوانند تصویری تولید کنند اما تا به حال کار خاصی صورت نگرفته است. مگر اینکه محور مقاومت کار را در دست بگیرد.
هومن جعفری: اگر آمریکاییها درمورد مسائل دینی ما فیلم بسازند طبیعتاً مورد نقد ما واقع میشود. ازطرفی ما نیز درمورد رفاه و مسائل مثبت آنها فیلمی نمیسازیم. لذا هرکشوری برمبنای کارکرد خود فیلم میسازد. در رابطه با خوانشهای متفاوت پیرامون آینده که مطرح کردید نیز به نظر با آیندهای مقدر شده روبهرو نیستیم. چراکه مثلاً ویروسی مثل کرونا پیشبینی نشده بود یا اینکه اخیراً خطر درگیری جنگ هستهای وجود داشت. لذا آینده مشخص نیست. میتواند به یک جنگ هستهای منجر شود که در رابطه با آن فیلم ساختهاند، میتواند گونهای از بیماری مثل کرونا پدید آید که فیلمش ساخته شده و یا اینکه دنیای بسیار خوشبینانه و لذتبخشی باشد که در آن رباتها در خدمت انسان قرار گیرند یا برعکس و… لذا تمامی این خوانشها پشتوانههای ادبیاتی دارند ولی در سینمای ایران نمیتوانیم از پشتوانه ادبیاتی صحبت کنیم چون اساساً چیزی بعنوان سینمای اقتباسی نداریم. ولی در هالیوود یک اسکار برای فیلمنامه اقتباسی دارند و یک اسکار برای فیلمنامه اورجینال. وقتیکه در جهان هزاران کتاب جذاب انتشار و به فروش میرسند، یک شرکت آمریکایی حق رایت آن را میخرد و از آن فیلم و سریال تولید میکند. لذا ما پشتوانه ادبیاتی یا ایدئولوژیکی نداریم. بنابراین افراد متکثر در غرب جدای از خوب یا بد، اندیشه تولید میکنند و آن تبدیل به فیلم، سریال یا هرگونه تولید فرهنگی دیگری میشود و هرکدام آینده متفاوتی را پیشبینی میکنند. لذا خوانش یکسانی ندارند و هیچ الزامی ندارند که دنیای مدنظرشان حتماً باید یک دنیای پساآخر زمانی باشد. حتی برعکس دربرخی تصویرسازیها مثل «تلماسه» ما بعنوان انسان همه دنیا را به تسخیر و استعمار خود درمیآوریم. در این فیلم حتی به مباحث دینی ما نیز اشاره شده است و قهرمان داستان لسان الغیب قلمداد میشود.