مجید سلیمانی
۱- شاید در تعاریف مصطلح «دین» را بتوان با استفاده از گزارههای نسبتا ثابتی تعریف کرد، اما مقوله «دینداری»، مسئلهای نیست که از آن تعاریف مشابه و ثابتی شود. زیرا دینداری، مفهومی است که در جوامع مختلف از پیچیدگی خاصی برخوردار است و به شدت تحت تاثیر تغییرات و تحولات اجتماعی است. تغییراتی که جامعه مداوما با آنان روبرو است و هیچ گریز و گزیری در مقابل آن وجود ندارد. البته باید قبل از آن ذکر کرد که دینداری به رفتار اجتماعی «دینمداران» برمیگردد. از این رو است که بر خلاف دین و «مناسک دینی» تغییرپذیر است. مناسک دینی کمتر در معرض تغییر و تحول است. زیرا مناسک دینی به قوانین، آداب، رسوم و شیوههای عمل دینی اشاره دارد که به نوعی از «واجبات» دین محسوب و در قالب «شریعت» میگنجد. هرچند که در تعریف، آیینهای دینداری تشابهاتی با مفهوم مناسک دینی دارد، اما در حقیقت آیینهای دینداری از شریعت و واجبات دینی خارج است و مفهومی کاملا اجتماعی دارد. به عنوان مثال میتوان عزاداریهای ماه محرم در شیعیان را که در قالبهایی همچون سینهزنی، زنجیرزنی، نوحهخوانی و مجالس وعظ دنبال میشود را از جمله آیینهای دینداری در میان شیعیان دانست که مداوما با توجه به روزگار دچار تغییر و تحول است.
۲- تغییرات و تحولات اجتماعی در طول زمان، رفتار اجتماعی دینداران را بازتولید میکند. این بازتولید میتواند در جهت مثبت و یا منفی – با توجه به هر نوع دیدگاهی – پیش رود. تا آنجا که در بعضی موارد ما شاهد آیینهایی هستیم که در تضاد و تعارض کامل با آموزهها و مناسک دینی و یا به عبارتی «شریعت» است که تحت عنوان «تحریفات» خوانده میشود. تحریفات با توجه با شرایط زمانی و مکانی، در ابعاد و انواع مختلفی قابل توضیح است که از حوصله این بحث خارج است. اما آنچه که در این میان از اهمیتی اساسی برخوردار است، فاکتورها و عواملی است که در شکلگیری و بازتولید آیینهای دینی نقش دارد. از این رو میتوان گفت که آیینها در زمانه دنیای مدرن و تکنولوژیک دچار تحولات بنیادینی شدهاند که در قالب «سکولاریزاسیون» یا به عبارتی «عرفیسازی دین» میتوان آن را جست و این مسئلهای است که صاحبنظران تفکر مغرب زمین در برابر تقابلهای دین و مدرنیسم بدان دست یازیدهاند. ذکر این نکته ضروری است که ابتدا این تفکر شکل گرفت که اساسا دین متعلق به دنیای سنت است و در دنیای مدرن جایگاهی ندارد. اما گذشت زمان عملا نشان داد که دین با تغییراتی بنیادین میتواند در خدمت دنیای مدرن نیز قرار گیرد. از این رو جریاناتی در حوزه جامعهشناسی، خصوصا در آثار ماکس وبر ظهور و بروز میکنند که از «الهیات سکولار» سخن میراند. الهياتی که برخلاف عالمان سنتي از دنيا و ارزشهاي جديد و سكولار دفاع ميكند و از تفکر مدرن و تکنولوژیک نشات میگیرد.
۳- شکلگیری رسانههای جمعی نیز از لوازم تکنولوژیک عصر و تفکر مدرن است. هر تکنیکی نیز وابسته به قائمه تفکر خویش است. قائمهای که شناختنی نیست، اما همه چیز به آن بستگی دارد. سکولاریزاسیون نیز قائمه عالم متجدد است و زمانی میتوان آن را شناخت که در قید و بند آن نباشیم و در حکم آن عمل نکنیم. «مارتين هايدگر» نیز در رسالة «پرسشي در باب تكنولوژي» بیان میکند كه تكنولوژي با ماهيت آن معادل نيست. بدين معنا كه براي رسيدن به شناخت حقيقي از چيستي تكنولوژي، بايد از مرحلة شناخت ابزارهاي تكنولوژيك فراتر رفت و در پي درك ماهيت تكنولوژيك بود. از ديدگاه هايدگر، تكنولوژي نوعي انكشاف است كه وجود را از خفا به ظهور مي رساند. او معتقد است از آن جايي كه ماهيت تكنولوژي خارج از ارادة انسان مي باشد، علاوه بر محيط خارج، خود انسان نيز درمعرض سلطة تكنولوژي است و اشتغال به تكنيك، با غفلت از ماهيت تكنولوژي، انسان ها را نيز در صورت هاي مختلفي اسير «اقتضائات تكنولوژيك» مي سازد. همين امر مورد تاكيد «مك لوهان» نيز قرار گرفته است. از این رو، او با نگاهي معرفتي به رسانه، معتقد است كه: «رسانه همان پيام است».
بنابراین خواه ناخواه باید گفت که رسانه، ذاتا اسیر اقتضائات تفکر مدرن و سکولار خویش است و «ساختار» ویژه آن نیز خود پیامی است که در راستای سکولاریزاسیون یا عرفیسازی پیش میرود. «تلویزیون» نیز به عنوان قدرتمندترین رسانه یکسویه در دهههای اخیر از این امر مستثنی نیست. رسانه یک سویه از این جهت شایسته تلویزیون است که این رسانه با ساختاری یک سویه، پیامهای یکسانی را برای مخاطبان منتشر میکند و بازخورد قابل توجهی در این زمینه وجود ندارد.
۴- همیشه این سوال وجود دارد که نسبت رسانه تلویزیون که ذاتا از لوازم عرفیسازی در عصر مدرن محسوب میشود با تبلیغ دین و شکلگیری آیینهای دینداری در چیست. آیا تکنیکی که ماهیتاً سکولار است، میتواند در ارائه محتوای دینی به درستی عمل کند. پاسخ به این پرسش نه تنها دارای ابعاد و وجوه مختلفی است، بلکه از پیچیدگی خاصی نیز برخوردار است. درا اینکه ساختار تلویزیون بر «ارائه پیام» موثر است، شکی وجود ندارد. زیرا قطعاً حضور مخاطب دینی در آیینها بسیار متفاوت با تجربه تلویزیونی وی از آن آیین است. قطعا بین مخاطبی که با اختیار خود در مسجد حضور یافته و گوش به مجلس وعظ میسپارد و مخاطبی که در معرض پیامهای دینی تلویزیون است، تفاوتهای اساسی وجود دارد. از طرفی ما با مخاطبی روبرو هستیم که خود احساس مشارکت در آیین دینی میکند و از طرف دیگر مخاطبی وجود دارد که با آیین دینی از ساختاری تکنولوژیک روبرو است. به نظر نمیرسد که این دو مخاطب با احساس و تجربهای مشترک روبرو باشند. همانطور که میتوان تصدیق کرد که حتی در مجالس وعظ، نسبت تجربه مخاطبی که چهره واعظ را مشاهده میکند با تجربه مخاطبی که به هر دلیلی تنها با صدای واعظ مواجه است و یا از سالنی دیگر با استفاده از تلویزیونهای مداربسته شخص واعظ را مشاهده میکند، متفاوت است. از سوی دیگر مخاطبی که با استفاده از تلویزیون متوجه آیینی دینی میگردد – هرچند آن آیین پخش مستقیم تلویزیونی باشد – هرگز احساس مشترکی با حاضران در آن آیین ندارد. زیرا برخلاف حاضران در آن آیین که به نوعی در زمره «کارکرد اجتماعی دین» قرار گرفتهاند، وی در «فردیت» خود با آن آیین مواجه است. بنابراین از آزادی عمل خاصی برخوردار است، در حالی که مخاطب حاضر در مراسم، به اختیار محدودیتهای خاصی را برگزیده است که این محدودیتها در احساس دینی شخص از اهمیت خاصی برخوردار است.
۵- هرچند بسیاری از نظریهپردازان رسانه عملکرد تلویزیون را با توجه به پیامهای یکسانی که برای عده زیادی از مخاطبان ارسال میکند را در جهت «کارکردهای اجتماعی» میپندارند، اما در واقعیت ما با این مسئله روبرو نیستیم. این مسئله در باب آیینهای دینداری دینمداران نیز صدق میکند. از طرفی آیینها به دنبال کارکردهای اجتماعی و حضور دین در اجتماعات هستند و از سوی دیگر حتی پخش مستقیم این آیینها از تلویزیون احساس در اجتماعات را تقویت نمیکند و حتی جنبه فردی دین را تقویت میکند. زیرا مدرنیته به دنبال دینی فردی و شخصی است که حضوری در جامعه ندارد و تنها مربوط به خلوت افراد است و تلویزیون نیز در راستای همین مسئله حرکت میکند. این مسئله وقتی تشدید میشود که برنامههای دینی تلویزیون با حضور معدودی کارشناس و مجری پخش میگردد و مخاطبان نیز در احساس تجربه فردی از دین به تماشای اینگونه برنامهها مینشینند. این در حالی است که آیینهای دینداری در راستای حضور اجتماعی دینداران در عرصه اجتماع ارزیابی میشود.
۶- نتیجه اینکه تلویزیون هرچند که میتواند در ایجاد احساس و تجربه دینی مخاطبان مؤثر واقع شود، اما این مسئله در جنبه فردی دینداری تاثیر دارد. البته جنبه فردی دین نیز از اهمیت زیادی برخوردار است، اما رسانهای کردن دین، خطری بزرگ برای موجودیت آیینهای دینداری – که بر کارکرد اجتماعی دین تاکید دارند – محسوب میشود. تغییر شکل آیینهای دینداری به صورت آیینهای رسانهای تنها از تاثیر این آیینها خواهد کاست و به فردی شدن مداوم دین خواهد انجامید. از این رو باید تاکید کرد که حضور دین در ساختار رسانهای تلویزیون باید به سمتی پیش رود که در جهت تبلیغ برای حضور مستقیم افراد در آیینها منجر شود. البته منکر این امر نیز نمیتوان شد که برنامههای دینی تلویزیون در ایجاد آگاهیهای شخصی افراد از مفاهیم دینی تاثیر بسزایی خواهد داشت. اما این آگاهیها زمانی نتیجه قابل قبولی خواهد داشت که ما با انسانی دیندار در اجتماعات آیینی روبرو باشیم که از روی عقل و درایت تصمیم به حضور در این گونه مراسمها و حتی مناسک دینی گرفته است.
این مقاله در شماره ۴۳۱ ماهنامه سینما-رسانه، دی ماه ۱۳۸۹، صص ۶۸-۶۹ منتشر شده است.