آمریکا، طرحی از «آینده جهان» دارد که سال هاست آن را پیگیری می کند. او خود را اتوپیای جهان می پندارد، از همین رو به استقبال «علوم استراتژیک» می رود و در پی « نظمی نوین» برای جهان است. آمریکا در همه سطوح به دنبال ایجاد نظم های جدید بوده و راهبردها و سیاست های خود را دنبال می کند.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه صدا و سیما، دکتر مجید سلیمانی روز یکشنبه ۲۰ آبان در جمع دانشجویان دانشگاه صدا و سیما با موضوع « شرق شناسی و مطالعات پسا استعماری در رسانه » سخنرانی کرد. متن سخنان این استاد ارتباطات و رسانه به صورت یادداشت ذیل تنظیم و ارائه می شود.
آمریکا، طرحی از «آینده جهان» دارد که سال هاست آن را پیگیری می کند. او خود را اتوپیای جهان می پندارد، از همین رو به استقبال «علوم استراتژیک» می رود و در پی « نظمی نوین» برای جهان است. آمریکا در همه سطوح به دنبال ایجاد نظم های جدید بوده و راهبردها و سیاست های خود را دنبال می کند.
« سینمای هالیوود» نیز محصول جهان آمریکایی و هم بخشی از آن است. این سینما، هرچند به طور مستقیم مجری سیاست های ایالات متحده نیست، اما توانسته« رؤیای جهان آمریکایی» را گسترش دهد.
هالیوود، پیش برنده سیاست های نظم نوین است و تصویری از آینده برای جهان ترسیم می کند که به وضوح طرح آمریکا در آن هویدا است. این سینما، سال های متمادی، مشغول تولید تصاویر و مفاهیمی استاندارد از جهان است. بهعنوان مثال، در سینمای آخرالزمانی اش، آمریکا را منجی عالم معرفی می کند و خوانش خود از گذشته تاریخی تمدن ها، ملل، اقوام و فرهنگ ها را بر پایه دانش های شرق شناسی بنا کرده است. دانش شرق شناسی، منبع و دائره المعارف عظیم تولید مفاهیم این سینما است.
طرح آمریکا برای آینده جهان نمی تواند آینده « دیگران» را نادیده بگیرد. درواقع، آینده «جهان اسلام» نیز جزئی از آینده جهان محسوب می شود و البته اسلام نیز طرحی برای آینده دارد. همان گونه که رویکردهای چپ مارکسیستی نیز طرحی برای آینده جهان دارند و به دنبال «جامعه بی طبقه» هستند. بنابراین، پیشبرد راهبردهای آمریکا به مثابه غرب، منوط به اتخاذ سیاست های خاص در مورد طرح اسلام و یا طرح های چپ برای آینده است. از همین رو، هرگز هالیوود، چین و روسیه را نیز در بازنمایی تصویری خود کنار نمی گذارد و از دانش شرق شناسی برای ارائه تصویر آن ها در جهان بهره می برد. همانگونه که اسلام و مسلمانان و کشورهای اسلامی از این بازسازی تصویری در امان نبوده اند.
با پایان یافتن جنگ سرد و افول طرح چپ، این بازسازی تصویری بیش از پیش متوجه جهان اسلام شد. اسلام به عنوان ایدئولوژی می توانست به سرعت به عنوان جایگزینی برای منظومه فکری چپ مطرح شود. به بیان دیگر و به تعبیر «جان گالیون» فرمانده نیروهای «ناتو» مسئله مبارزه با اردوگاه چپ، یک کج روی ۷۰ ساله بوده و اسلام، دیگر مسئله اصلی غرب است. اسلام به عنوان یک ایدئولوژی واحد، می تواند بزرگ ترین دشمن برای نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا باشد. بنابراین، تقابل ها که پیش از این در حجمی کمتر متوجه مسلمانان بود، جای خود را به تقابلی وسیع می دهد که با توجه به تجارب جنگ سرد، رسانه ها سردمدار این تقابل بوده اند.
موضوع تحلیل جنسیت و جایگاه زن جهان سومی و مسلمان، یکی از فصول اصلی مطالعات پسا استعماری است. ازاین رو، مطالعات پسا استعماری، با بهره گیری از مطالعات فمینیستی، سعی داشته است که سلسله مراتب جنسیتی ناشی از اقتدار پدرسالار استعماری را رد کند.
یانگ با توجه به نظریه «دورگه بودن»، مسئله حجاب و جنسیت زنان مسلمان را ذیل آن تحلیل می کند و معتقد است که از دید غربی ها، حجاب زن مسلمان، نشانه جامعه مردسالار اسلامی و شرقی است و تمّرد از آن نیز به نوعی می تواند تضمین کننده خواسته های زنان تحت انقیاد در این جوامع باشد. بنابراین فمینیست غربی نیز خواهر شرقی و مسلمان خود را این گونه می بیند و درک می کند. درکی که نه تنها گشایشی از مشکلات برآمده از امر جنسیتی زن مسلمان ندارد، بلکه او را در موقعیت استعماری قرار می دهد و گرفتار « نگاه خیره» مرد غربی می سازد. تعبیر و تحلیل اسپیواک از این امر می تواند راهگشا باشد. زیرا او معتقد است که فمینیسم غربی فقط به دغدغه های زنان سفیدپوست طبقه متوسط می پردازد و زنان دیگر مناطق جهان را نادیده می گیرد و زنان محروم و ستمدیده در جهان پسااستعماری، هدف تازه برنامه ابراستعماری هستند. لیلا گاندی نیز این نوع از فمینیسم را « نوشرقشناسی» تلقی می کند.
اگر تا دیروز دانش شرق شناسی منبع عظیم برساخته های معنایی از شرقیان و مسلمانان بوده، امروز گفتار فمینیسم لیبرال، خوراکی جدید برای بازنمایی زنان شرقی و مسلمان فراهم ساخته است. به تعبیر گاندی، پدیده « فمینیست امپریالیست»، غیریت زن مسلمان را به رسمیت می شناسد و او را به حاشیه می راند.
فیلم « در سرزمین خون و عسل» ساخته آنجلینا جولی، نمونه یک تحمیل از نوع فمینیست امپریالیست است. پیشینه فعالیت های جولی، نشان از شخصیتی فمینیست لیبرال دارد که تصمیم می گیرد به سراغ زن مسلمان آید. زن مسلمان روایت او (آنلا)، تنها گرفتار «تجاوز» نیست، بلکه او نتیجه فرهنگ مسلمانی منطقه بالکان است و هم پیمان جریان های اسلامی می شود. از این جهت، آنلا زنی سرشار از تقصیرات است که ارزش موقعیت های رمانتیک را درک نمی کند و نهایتاً نیز به سزای عمل خود می رسد. زیرا او نمی خواهد ساختارهای لیبرال را بپذیرد، هرچند که گرفتار تناقض است و مرتباً نقش ابژه ای جنسی را در تمام روایت فیلم بازی می کند.
آنجلینا جولی، یک قدم داشته های دانش شرق شناسی را به پیش می برد و این دانش را وارد عرصه جدیدی می کند که توان بازنمایی تحقیرآمیز زنان مسلمان را داشته باشد. زن مسلمان روایت جولی، به صراحت توسط خواهر غربی خود تحقیر و به همین واسطه مجازات می شود. ضمن اینکه نهایتاً او گرفتار فانتزی های اروتیک استعماری است، همان گونه که دیگر فیلم ها، با کلیشه های ثابت شرق شناسانه، زنان مسلمان و عرب را رقاصه هایی تصویر می کردند که تنها توان آن ها، تأمین التذاذ جنسی مردان و انکشاف زیبایی های زنانه از پس پرده ها و حجاب هاست.
روایت فیلم در سرزمین خون و عسل، روایتی جامع از بازنمایی زن مسلمان است. اما بدین معنا نیست که بازنمایی جنسیتی از مسلمانان، در فیلم های دیگر وجود نداشته باشد. فیلم « ملکه صحرا» مسئله را حتی تاریخی تر می کند و از تقابلی معنایی با قدمتی تاریخی سخن می گوید. ملکه صحرا، سخن از شخصیتی واقعی به نام «گرترود بل» دارد که می توان او را از پیشگامان فمینیسم لیبرال و امپریالیست تلقی کرد. روایت فیلم با طرح این شخصیت، نه تنها از سابقه تاریخی جایگاه رفیع زنان غربی در جامعه خود در برابر زنان شرقی و مسلمان سخن می گوید، بلکه همین روایت را به قیاس امروزین آنها می کشاند. زن غربی روایت ملکه صحرا، زنی بافرهنگ، باسواد و دارای فضائل و کمالاتی است که تأثیری بسزا در آینده سیاسی مناطق مسلمان نشین دارد.
در مقابل، روایت این فیلم از زنان مسلمان، محدود به «سرگرمی» و «بازیچه» مردان است. گرترود بل، نه تنها شرق شناس قابل، بلکه به مثابه نقطه اتکا و الگویی برای زن مسلمان برای ایفای نقش سیاسی و اجتماعی محسوب می شود.
نهایتاً باید گفت که زن مسلمان برای هالیوود، اگر تنها حامل معانی شرق شناسانه از جنسیت نباشد، واجد ارائه شخصیت قهرمان یا ضدقهرمان هم نیست. از این منظر، او تنها هنگامی می تواند از سلسله مراتب جنسیتی رها گردد که نسبت خود را با اسلام و زندگی دینی منقطع سازد. در واقع، هویت دینی زن مسلمان با هویت جنسی اش نسبت می یابد و زن مسلمان را اسیر کلیشه های جنسیتی می کند.