مجید سلیمانی
یکی از مسائلی که همواره در میان نظریهپردازان حوزه علوم ارتباطی به عنوان شاخهای از علوم اجتماعی مورد مناقشه بوده است، نوع نگاهی است که چشم محققان و نظریهپردازان به «پدیدههای اجتماعی و ارتباطی» داشتهاند. در واقع، حقیقت آن است که گرایش عمده نظریه پردازان حوزه علوم اجتماعی معطوف به «دین زدایی» و یا به عبارتی؛ «سکولاریزاسیون» است. در واقع محقق و نظریهپرداز حوزه علوم ارتباطی و رسانهای، هرچند گرفتار نمادها و نهادهای مادی همچون قدرت و سیاست میشود و به دنبال هدفی ناشناخته تلاش میکند، اما از سوی دیگر نیز سعی دارد که بخشهای مختلف جامعه و فرهنگ را از زیر سیطره نماد و نهادهای دینی خارج است. بنابراین نگاه نظریهپرداز سکولار در اینجا از این دو نگاه خارج نیست. یا اینکه با طرح موضوع دین در نظریهپردازی خود، قصد دینزدایی دارد و یا اینکه با بیاهمیت شمردن جنبههای دینی در زندگی بشر، به انکار موضوعیت دین در مناسبات زندگی اجتماعی میپردازد. در هر صورت، هر دو نگرش حتی به زعم اندیشه مدرن – که نظریهپرداز بدان معتقد است – روشی تقلیلگرایانه محسوب میشود. خواهناخواه باید پذیرفت که دین مجموعهای از نمادهای اعتقادی است که از لحاظ فرهنگی معنادار است و در تمام زوایا و اندیشه عمل آدمی حضور دارد. جای بسی تعجب است که چگونه این مسئله مهم به ورطه فراموشی سپرده میشود و یا به علت ایدئولوژی زدگی موجود در اندیشه مدرن، تقبیح و امری مذموم شمره میشود. به عبارتی باید افزود که ارزش گزارههای ایدئولوژی مدرن در چیست که باید جایگزین گزارههای دینی در عرصه فرهنگی و اجتماعی گردد. باید گفت که سخن از «عقلانیت خودبنیاد» – که گرفتار دور باطل منطقی و عقلی است – و قرار دادن آن در مقابل گزارههای دینی، نمیتواند بهانهای برای این دینزدایی محسوب گردد. این در حالی است که دستگاه معرفتی و فلسفی ایدئولوژی مدرن، از عهده مسائل خویش برنیامده و «پست مدرنیسم» را تحویل جامعه مدرن داده است که دیگر سخن از هیچ «اعتباری» در آن جائز نیست!
بنابراین با توجه به آنچه گذشت ملاحظه میشود که نظریهپردازی در حوزه علوم ارتباطی و رسانهای گرفتار قیود پژوهشگران این حوزه بوده است و احتمالا نیز باید گفت که این نوع نگاه در نظریهپردازی موجب شده است که از ارزشهای آن کاسته شود.
در حوزه نظریه پردازی نسبت، رابطه و تعامل دین و تلویزیون نیز نگاه سکولار، مانند دیگر جنبهها دچار آفت موجود بوده است. به طوری که نظریهپردازان اولیه حوزه علوم ارتباطی، جنبههای دینمدرانه در مناسبات زندگی اجتماعی و فرهنگی بشر را غیرعقلانی شمرده و برای زدودن آن چارهاندیشی میکردند. با سست شدن پایههای ایدئولوژی مدرن در اواسط قرن بیستم، شاید بتوان گفت که نگاهها در این حوزه نیز کمی دستخوش تغییر شده است. هرچند که سخن از «دین» در لفافه و تحت عناوینی همچون باورها و «آئین» به میان میآید، اما هنوز گرایشهای سکولاریته به قوت خود باقی است و «تعمیمهای نابجا» قابل رؤیت است. البته در اینجا لازم میدانم که تاکید کنم که این گفتار کوتاه هرگز نخواهد توانست همه مسائل را تبیین کند. ولی ما را در تامل به نکاتی چند از یکی از این نظریات رهنمون خواهد ساخت.
شروع نظریه «ارتباطات آئینی» را میتوان متاثر از اندیشه امیل دورکیم و در اثنای کتاب معروف «صور حیات دینی» دانست. به زعم دورکیم؛ آئین، «ابزاری» است که جمع به وسیله آن عقاید جمعی خود را خلق و آن را تجربه میکند و آئینها و اسطورهها به وسیله ارزشهای نهفته در آئین درونی، موجبات «نظم اجتماعی» را بوجود میآورند.
بنابراین ارتباطات آئینی از اهمیتی دوچندان در این زمینه برخوردار میشود. ارتباطاتی که موجبات نظم را ایجاد میکند و «فرایند» آن اهمیت زیادی برای خلق و تجربه جمع دارد. به طوری که این فرایند باید موجب «خشنودی مخاطبان» و حتی فرستندگان شود. در مدل آئینی ارتباطات، برخلاف دیدگاههای مدلهای «انتقالی» و «توجه»، رضایتمندی دریافتکنندگان پیام از اهمیت زیادی برخوردار است. در واقع مدل آئینی ارتباط بر مشارکت، همبستگی داوطلبانه، همراهی و داشتن ایمان مشترک تاکید دارد و به دنبال «تجلی باورهای مشترک» است و به بقای پیام در طول زمان فکر میکند و تنها به دنبال انتقال صرف پیامها نیست. از این رو است که وسیله ارتباطی در اینجا نقش عمدهای مییابد. مخصوصا وسیله ارتباطی مانند «تلویزیون» که بر خلاف دیگر وسائل ارتباطی از استفاده زیاد مخاطبان برخوردار است. بنابراین تلویزیون نقش مهمی در فرایند ارتباطات آئینی ایفا میکند. زیرا مخاطبان مصرف تلویزیون را جزو امور روزانه خود میدانند. از این رو تماشای تلویزیون نیز حالتی آئینی مییابد. همانطور که بندگان نیز به انجام «مناسک» در ساعات و روزهای مشخص میپردازند. در اینجا، بعضی پژوهشگران (مانند گربنر) تا بدانجا پیش میروند که تلویزیون را نیز – به دلیل نقش بی بدیل آئینی که ایفا میکند – نوعی «دین نو» میپندارند. زیرا به زعم آنان، تماشای تلویزیون نوعی «عادت روزانه» برای مخاطبان تلقی میگردد و قابل تشبیه به فعالیت دینی است. از اینجاست که تلویزیون اهمیت زیادی مییابد.
اگر بخواهیم که به صحبت از مدل آئینی و ارتباطات آئینی و نقش بارز تلویزیون به عنوان مهمترین وسیله ارتباطی بپردازیم، متون زیادی باید نگاشت و ساعتها سخن باید بر زبان راند. تعاریف، پژوهشها و متون زیادی در این حوزه نگاشته شده که به راحتی نیز قابل دسترس است و نگارنده، خوانندگان را به مطالعه در این زمینه دعوت میکند. زیرا از حوصله این مطلب کوتاه خارج است. اما با توجه به آنچه که گذشت، چند نکته را میتوان در باب ارتباطات آئینی ذکر کرد.
اول آنکه هرچند عموم محققان حوزه نظریهپردازی در علوم اجتماعی با نگرشی مدرن و سکولار به امور اجتماعی مینگرند، اما هرگز نتوانستهاند که جنبههای دینی را از منظر دور نگه دارند. همانگونه که ملاحظه شد، نظریه ارتباطات آئینی با توجه به «دستگاه معرفتی ارتباط در حوزه دین» و «اشکال ارتباطی بسط و گسترش اعتقاد دینی»، به دنبال مدلی برای ارتباطات انسانی در قالب ارتباطات جمعی است. در واقع، اندیشمندان این حوزه دریافتهاند که مؤثرترین شکل ارتباط، مدل ارتباطی دینی است که از انتقال اطلاعات فراتر رفته و اندیشه و ذهن مخاطب را در نظر دارد و البته تنها انتقال به این ذهن و اندیشه مدنظر نیست. بلکه مدل آئینی ارتباط به دنبال همبستگی با مخاطب است و «مفهوم ایمان» تنها در این صورت قابل شکلگیری است.
دوم آنکه هرچند این نگاه از جانب محققان سکولار عنوان شده باشد، اما نشانگر آن است که آنان به درستی دریافتهاند که آنچه در سالیان سال زندگی بشر اهمیت اساسی داشته و همواره در حال بازتولید و انتشار مداوم بوده، اعتقادات ماورائی انسانهاست. در واقع، تبلیغ عقلانیت خودبنیاد ایدئولوژی مدرن نیز نتوانسته کاری از پیش برد. از این رو، این محققان، دینزدایی یا به عبارتی سکولاریزاسیون را در قالب ارتباط موثر دینی و در قالب نظریه ارتباطات آئینی دنبال کردهاند. هرچند با این رویکرد، بر ذات موثر این ارتباط نیز تاکید کردهاند.
سوم آنکه، تلویزیون به عنوان مهمترین وسیله ارتباطی که بیشترین استفاده را در میان مخاطبان دارد، مورد توجه اساسی قرار دارد. زیرا رسانههایی مانند سینما و رادیو و یا رسانههای نوشتاری و دیجیتال، هرچند که در میان گروهی از مخاطبان استفاده آئینگونه و روزانه دارند، اما تلویزیون جایگاه رفیعتری در این میان دارد. شکل و نوع ارائه پیام در تلویزیون نیز باعث شده است که مانور قدرتمندتری نسبت به بقیه رسانهها در رساندن و تاثیرگذاری پیام داشته باشد. بنابراین بیشترین قابلیت را در آئینی شدن دارد.
این متن هرگز به دنبال رسیدن به نتیجهگیری تام و تمام خاصی این نیست. اما با این اوصاف میتوان گفت که نظریه و مدل ارتباطات آئینی میتواند شروعی برای نظریهپردازی در حوزه دین و ارتباطات محسوب گردد. شروعی که متضمن تاملات فراوان و بیشتری در نسبت دین و رسانه است و تا شناخت جایگاه و نسبت این دو، البته با «خوانشی دینمدارانه» راه دشواری را در پیش دارد.
این مقاله جهت انتشار در شماره مهرماه ۱۳۸۹ ماهنامه تخصصی «سینما رسانه» به رشته تحریر درآمده است.