انتخابات یکی از بزنگاههایی است که نقش رسانه در آن پررنگ است و ما در انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ آن را تجربه کردیم. در سالهای اخیر رشد و توسعه شبکههای اجتماعی نفوذ و قدرت آن در عرصه سیاسی را مضاعف شده است. به همین جهت بررسی و تحلیل نسبت رسانه و سیاست جای تأمل جدی دارد. نشست «مسئله رسانهای شدن انتخابات» برای بررسی و تحلیل این سؤالات و دغدغهها برگزار شد. موسسه هنگامه خرد با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی سلسله نشستهایی درباره انتخابات ۹۶ برگزار کرد که در دومین نشست این مسئله را موردبررسی قراردادند. این نشست با حضور محمدحسین ساعی؛ رئیس دانشکده ارتباطات صداوسیما، مجید سلیمانی؛ دانشآموخته دکتری علوم ارتباطات، حجتالاسلام علی جعفری؛ پژوهشگر و نویسنده حوزه فرهنگ و ارتباطات و میثم مهدیار؛ معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد.
رسانهها در عرصه سیاست نقش مهمی دارند. این نقش میتواند هم ابزاری برای بسط قدرت سیاستمداران باشد و هم ابزاری برای کنترل آنان. رسانه همین نقش را میتواند برای مردمی که بیرون از محدوده سیاست قرار دارند، نیز بازی کند. انتخابات یکی از بزنگاههایی است که نقش رسانه در آن پررنگ است و ما در انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ آن را تجربه کردیم. در سالهای اخیر رشد و توسعه شبکههای اجتماعی نفوذ و قدرت آن در عرصه سیاسی را مضاعف شده است. برای مثال بسیاری از کارشناسان نقش «تلگرام» را در دو انتخابات اخیر در کشور ما بسیار جدی ارزیابی میکنند. به همین جهت بررسی و تحلیل نسبت رسانه و سیاست جای تأمل جدی دارد. نشست «مسئله رسانهای شدن انتخابات» برای بررسی و تحلیل این سؤالات و دغدغهها برگزار شد. موسسه هنگامه خرد با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی سلسله نشستهایی درباره انتخابات ۹۶ برگزار کرد که در دومین نشست این مسئله را موردبررسی قراردادند. این نشست با حضور محمدحسین ساعی؛ رئیس دانشکده ارتباطات صداوسیما، مجید سلیمانی؛ دانشآموخته دکتری علوم ارتباطات، حجتالاسلام علی جعفری؛ پژوهشگر و نویسنده حوزه فرهنگ و ارتباطات و میثم مهدیار؛ معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد. آنچه در ادامه میآید گزارش کامل این نشست است که در سرای شهید آوینیِ پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد؛
سیاستمدار بهمثابه سلبریتی
محمدحسین ساعی
اگر ما عرصههای مختلف سیاست، فرهنگ و اجتماع را در نظر بگیریم، و اگر مسائلی مثل امنیت و حوزه نظامی و اداره کشور را ذیل مقوله سیاست در نظر بگیریم، مقوله سیاست همیشه جزو واقعیترین ابعاد زندگی بشر بوده است. اگر بخواهیم ترتیبی اتخاذ بکنیم به نظر من اولویت اول و مهمترین حوزه، حوزه سیاست است و بعد اقتصاد و بعد فرهنگ که بخش عمده آن ذهنی و ایدئالیستی است. اینکه ما واقعیترین بخش جامعه انسانی را چگونه میتوانیم رسانهزده بکنیم، یک مقوله خیلی جدی است. ازیکطرف شما با جدیترین و سختگیرانهترین ابعاد زندگی انسانی مواجهید و از طرف دیگر این حوزه خیلی نرم میشود و ابعاد ذهنی گستردهای از خودش نشان میدهد. به نظر نمیآید اگر ٢٠٠ سال پیش زندگی میکردیم، حوزه سیاست اینقدر ابعاد نرم و ذهنی میداشتند. این مقوله هم از ابتدای قرن بیستم بهصورت جدی مورد مطالعه قرار گرفت. در حوزه ارتباطات که ما هستیم، برخلاف ایران که هیچ رشته ارتباطات سیاسی نداریم ولی در جهان درباره آن کار کردهاند. در ایران یک مقاله جدی درباره ارتباطات سیاسی آقای دکتر معتمدنژاد دارد که همان ابتدایش میگوید که یکی از ستونهای شکلگیری رشته ارتباطات در جامعهای مثل آمریکا، بحث ارتباطات سیاسی است. اینکه چه اتفاقی افتاد، خب! چند اتفاق را جدی بحث میکند. یکی توجه به مسئله ایدههای روانشناسی و روانشناسی اجتماعی است که با فروید به وجود آمد. ایده مرکزیاش این بود که انسانها شخصیت دارند و این شخصیت قابل تغییر است. تا پیش از فروید شاید توجه به این وجود نداشت که هر انسانی شاکلهای دارد و تا آخر عمر بر اساس همان شاکله عمل میکند، اگر انسانی ترسو هست، تا آخر ترسو باقی خواهد ماند. فروید یک سری فرآیندهایی را آغاز کرد و ایدههایی را مطرح کرد که شاید خودش هم بهصورت تجربی کارهای مقدماتیاش را کرد. این ایده را داشت که اگر آدم ترسویی باشید، من میتوانم شما را شجاع بکنم. یعنی حتی در جوهریترین لایههای شخصیتی انسان که اصلاً هویت یک انسان شکل میگیرد، گویا این ادعا به وجود آمد که شما میتوانید تغییر بدهید. این مفهوم با مفهوم افکار عمومی در اوایل قرن بیستم گره خورده است و افکار عمومی هم خیلی گسترده بود و در قرن نوزدهم استفاده میشد ولی اینکه بهصورت علمی و آکادمیک دربیاید شاید اوایل قرن بیستم بود. شروع آن با کتاب ١٩١٩ والتر لیپمن روزنامهنگار آمریکایی بود به نام افکار عمومی. آنجا یک جمله مهمی دارد و میگوید که مهمترین انقلاب در قرن بیستم، انقلاب در حوزه اقتصاد، صنعت و تکنولوژی نیست، مهمترین انقلاب هنرِ آفرینش رضایت است. یعنی بعد از اینکه فروید این مسئله را مطرح میکند که شما میتوانید حتی شخصیت یک آدم را تغییر بدهید، این گسترش پیدا کرد که شما میتوانید افکار عمومی و شخصیت یک جامعه را تغییر بدهید. ما تا پیش از این به این صورت مفهوم افکار عمومی را به عنوان یک مؤلفه جدی در سیاست نمیبینیم. از ابتدای قرن بیستم که مفهوم افکار عمومی به عنوان یک مؤلفه خیلی مهم در سیاست مطرح میشود و شروع میکنند به کار کردن روی آن. اینکه مثل یک جسم یا مهندسی که شما بر اساسش میتوانید یک ساختمان بنا بکنید، افکار عمومی هم یک مسائلی دارد. از اینجا ادوارد برنایز مفاهیمی ایجاد میکند به نام روابط عمومی که ابزار و مکانیسمهای علمی است که بر اساس آن میتوانید افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهید.
دکتر مولانا تعبیر جالبی درباره اسمگذاری آمریکاییها داشتند و میگفتند که آمریکاییها متخصص اسمگذاری خیلی نرم برای بدترین و سختترین چیزها هستند. مثلاً وقتی میگوییم پروپاگاندا که خود آمریکاییها به تبلیغات رقبایشان میگویند پروپاگاندا. وقتی درباره این صحبت میکنیم، وقتی آمریکاییها در داخل کشورشان پروپاگاندا میکنند، به آن میگویند روابط عمومی و وقتی در خارج مرزهایشان انجام میدهند به آن میگویند، دیپلماسی عمومی. و آن دیپلماسی عمومی و روابط عمومی چیزی جز پروپاگاندا نیست و یکی برای داخل مرزها و دیگری برای خارج از مرزهایشان بود.
اهمیت افکار عمومی و ارتباطات سیاسی، نسبت جدیدی از رسانه و سیاست را ایجاد کرد و مسائل خاصی را به وجود آورد بهنحویکه حتی در مطالب طنزی که در شبکههای اجتماعی پخش میشد، ١٠ غیرممکن را نام میبرد که مثلاً اگر وزنتان بیشتر از ١٢٠ کیلوگرم باشد، به هیچ عنوان نمیتوانید رئیسجمهور آمریکا بشوید. خب برای حل مشکلات و معضلات چه کاری به هیکل و تن صدایش دارید؟ میگوید نه، کسی اگر زشت باشد و بالای ١٢٠ کیلوگرم وزن داشته باشد، الآن غیرممکن است که در آمریکا رأی بیاورد. در این حوزهها دارید میبینید که هزینههایی که سیاستمداران کشورهای دنیا، زن و مرد صرف آرایش خودشان میکنند، خیلی جدی است. حدود ١٠ سال پیش و بعد از رفتن تونی بلر، یک افشاگری راجع به ایشان شد که چند میلیون پوند در سال فقط صرف آرایش سر و صورتش میکرده است. یعنی کسی که باید وقت بگذارد برای رسیدگی به رئالترین و جدیترین مسئله جامعه انسانی، روزی ١-٢ ساعت صرف آرایش میکند با یک هزینه هنگفت از پول مالیات مردم و بیتالمال!
این موارد باعث شد که کمکم خیلی جدی شد و در ابتدای قرن ٢١ فضای جدیتری را باز کرد و آن سیاستمدار بهمثابۀ سلبریتی بود. یعنی سیاست رسانهای شده ما را به جایی میبرد که تفاوت جدی بین سیاستمدار و سلبریتی وجود ندارد. یعنی خواستهای که مردم از یک سلبریتی دارند، همان خواسته را از سیاستمدار هم داشته باشند. شما از سلبریتی چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید که برای شما فضایی ایجاد بکند که شما دوستش داشته باشید، یک انس و رفاقتی ایجاد بکنید، یا بتواند محبتی ایجاد بکند که این محبت، از محبت من به پدر و مادر و خواهر و برادرم، بیشتر باشد. یعنی کاری بکند که من حتی چیزی که روبهروی خودم میبینم و امر واقعی است را کنار بگذارم و به آنچه که او میگوید بیندیشم.
سلبریتی بهمثابۀ سیاستمدار از اواخر دهه ٨٠ مطرح شد و هرچه پیش آمدیم، ابعاد گستردهتری پیدا کرد. این بخشی از یک مفهوم بزرگتری است که امثال بوردیو بهعنوان فراواقعیت مطرح میکنند. بحث بر سر این است که فقط سیاست نیست که رسانهای شده است بلکه همه امور رسانهای شده است. در این شرایط دیگر اینگونه نیست که وقتی با امر واقع برخورد مستقیم میکنی، تجربهای کسب کنی. در دنیای رسانهای شده، فرآیند تجربه کردن شما هم رسانهای میشود. یعنی اگر با امر واقع هم برخورد بکنی، درکی که از آن امر واقع میکنی و فرآیند تجربه کردنت مبتنی بر یک امر رسانهای شده است.
در حوزه روانشناسی، نظریههایی داریم مثل نظریههای «فانک هاوزر» که آنجا بیان میکند بچههایی که از ابتدا و سنین زیر مدرسه بازیهای کامپیوتری انجام میدهند، فرآیند تجربه امر واقعشان دچار مشکل میشود. یعنی بچه ١٢ ساله میشود و بالای پشتبام خانهشان میرود و از آن بالا خودش را به پایین پرت میکند و هنوز به این درک نرسیده که اگر خودش را از بالای ساختمان ٢٠ یا ۵٠ طبقه بیندازد، میمیرد. مثلاً فکر میکند مثل کارتونها و بازیهایی است که انجام داده است و بال درمیآورد و پرواز میکند. برخی از روانشناسان معتقدند که دو مسئله اصلی اجتماعی برای خودکشی نوجوانان در جامعه ایرانی مطرح است که یکی از آنها همین مسئله است. یعنی جوان یا نوجوان ایرانی آنقدر رسانهای شده است که در مواجهه با امر واقع نمیتواند تجربه درستی از آن امر واقع داشته باشد. در حوزه سیاست و مسائل جدی همچنین اتفاقی میافتد و در دنیای رسانهای شده حتی این امکان برایتان فراهم نیست که در مواجهه با واقعیت مستقیم، تجربه معمولی از آن درک کنید و تجربه شما نیز تجربه رسانهای شده است.
البته فرآیند رسانهای شدن به همین سادگی نیست و بنده نتایج آن را میگویم. داستان این است که شما وارد یک دور تسلسل شدهاید و هیچ امکان رهایی از آن ندارید، چرا؟ شما کی میتوانید از این امر رها شوید، قاعدتاً زمانی که از امر واقعی مثلاً سیلی بخورید یا اصطلاحاً سرتان به سنگ بخورد؛ ولی در سیاست رسانهای شده، سرتان به سنگ نمیخورد و سر به سنگ خوردنتان نیز تفسیر رسانهای از آن ایجاد میشود و این چرخه باطل ذیل همان مفهوم نقض حقیقت و نقض معنا که در فلسفه پستمدرن مطرح است، اینجا هم خودش را مطرح میکند.
بازگشت به ارتباطات یکسویه
مجید سلیمانی
شکلگیری رشته ارتباطات بهطور مجزا از حوزههای جامعهشناسی و روانشناسی، با تبلیغات سیاسی و انتخابات گره خورده است. یعنی پژوهشهای لاسول و لازارسفلد در آمریکا که اولین پژوهشهای ارتباطی بهطور مجزا محسوب میشوند، مربوط به رفتار رأیدهندگان بوده است. از آن طرف هم همزمان بحث جنگ جهانی دوم و قدرت نرمی که در آن جنگ مطرح میشود، توجهها را به مسئله علوم ارتباطات بهعنوان رشته مجزا جذب میکند. بنابراین فکر نمیکنم که مسئله رسانهای شدن انتخابات یا بحث نسبت رسانه با تصمیمگیری سیاسی در پیکارهای سیاسی فقط به دهههای اخیر برگردد.
تصمیم سیاسی با هر نوعی از مسئله رسانهای شدن روبهرو بوده است و فقط به این انتخابات یا سالهای اخیر که تصمیمهای سیاسی مردم بر اساس تبلیغات انتخاباتی یا رسانهها بوده است، نمیتوانیم بگوییم که محدود به این زمان است. میخواهم بحث را عقبتر ببرم و اینکه اساساً رسانه بهعنوان مهمترین وسیله سیاستگذاری محسوب میشد یعنی همانطور که جامعهشناسی به دنبال شناخت و پیشبینیپذیر شدن کنشها و کنترل کنشها برمیآمد، رسانه بهعنوان وسیلهای که میتواند سیاستگذاری کند و سیاستها را اجرا کند، در تمام پیکارهای سیاسی، مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین باید یک تاریخی را از این نسبت بین رسانه و سیاست و تصمیمگیری سیاسی در پیکارهای انتخاباتی داشته باشیم و روند تحولش را نسبت به تحول رسانهها بررسی بکنیم. هابرماس از حوزه عمومی سیاسی حرف میزند. حوزه عمومی به تعبیر هابرماس، جایی بین دولت و بخش خصوصی است و معتقد است که رسانهها و در آن دوره بیشتر مطبوعات، از عناصر اصلی حوزه عمومی هستند. اما چه اتفاقی برای حوزه عمومی به تعبیر ما حوزه عمومی فضای مجازی در ایران افتاده است؟
تا پیش از اواسط دهه ٧٠، ما اساساً با رسانههای کنترل شده مواجه بودیم یعنی چه مطبوعات و چه رادیو و تلویزیون در اختیار حاکمیت بود و نوعی از کنترل وجود داشت. ورود ماهواره در ایران تغییراتی را به وجود آورد که در رویکرد مردم بهخصوص در انتخابات سال ٧۶ به عینه میتواند نشانگر تغییر ذائقه سیاسی مردم ایران هم باشد. شعارهایی که در آن انتخابات رأی میآورد، آزادی و لیبرالیسم و امثال آن نشان میدهد که حوزه عمومی سیاست در ایران دچار تغییرات شده است. در اواسط دهه ٨٠ میبینیم که ضریب نفوذ اینترنت افزایش بسیار پیدا میکند و انتخابات ٨٨ به نظر بنده نقطه شروعی برای تحلیل حوزه عمومی فضای مجازی در ایران است. اگر نگاهی به افکارسنجیهای بعد از انتخابات سال ٨٨ نگاه بکنیم، میتوانیم مشاهده بکنیم که کسانی که به نامزد مغلوب انتخابات ٨٨ رأی دادند، نسبت به کسانی که به رئیسجمهور دوره دهم رأی دادند، استفاده آنها از فضای مجازی که آن زمان بیشتر در قالب اینترنت بوده است و هنوز موبیلیتی تلفن همراه نیامده است، بیشتر بوده است. این نشان میدهد که اتفاقی در حال شکلگیری است. ضمن اینکه ترکیب این رأیدهندگان، قشر طبقه متوسط و تا حدی آکادمیک هست، در برابر آن با رأیی مواجهیم که بیشتر طبقات پایینتر جامعه را دربر میگیرد. ما میتوانیم حس کنیم که از سال ٨٨ تأثیر رسانههای فضای مجازی در انتخابات پررنگتر میشود. در سال ٩٢ شاید این تأثیر محسوس نبود ولی در انتخابات سال ٩۴ و انتخابات اخیر بهوضوح نشان داد که وضعیت بهکلی تغییر کرده است.
این اتفاقی که در حوزه مسئله هوش مصنوعی و کاری که دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه تهران انجام داده است، مسئلهای نیست که بهراحتی بتوانیم از کنار آن رد بشویم. برای اولین بار کنشگری در فضای مجازی با کنشگری دنیای واقعی، تقریباً برابر شده است یعنی میزان تولید محتوایی که در فضای مجازی وجود داشت، با درصد آرای کاندیداها در انتخابات برابر شده بود. این نشان میدهد که ما با فضای جدیدی مواجه هستیم. این حوزه عمومی شکلگرفته به چه سمتی میرود و چه آیندهای دارد؟ این پرسش اساسی است که باید به دنبالش باشیم. به نظر بنده هرچند آن تولید محتوا برابر است و هم اینکه ٣٠ درصد ملت ایران اصلاً در این انتخابات شکرت نکردند و هیچ پیشبینی از رفتار و کنش آنها نداریم و هیچ اطلاعاتی هم نداریم که در فکر آنها چه میگذرد. نمیتوانیم بگوییم که مطلقاً این کنشگری برابر شده است و کنشگری در عالم سیاست یعنی رأیدهی با کنشگری در فضای مجازی در حالت برابر قرار گرفته است و از این به بعد میتوانیم بگوییم که چیزی مثل شکاف آگاهی و نظریههای حوزه اقتصاد سیاسی وجود ندارد. من فکر میکنم که هنوز باید تأمل کرد و مطالعاتی درباره کسانی که رأی ندادند انجام داد.
در پایان اجازه میخواهم یک جمعبندی کوتاه از بحثم داشته باشم. من معتقدم تغییرات اساسی در حوزه عمومی فضای مجازی در ایران ایجاد شده است اما این تغییرات کاملاً به نفع سرمایهداری است. بحث تلگرام را شما فراموش نکنید، به نظر من تلگرام، بازگشت به عصر رسانههای تودهای و یکسویه است. چون بیشترین تولید محتوا در تلگرام توسط کانالهای یکسویه صورت میگیرد و کاربران هم در نقش انتشارکنندگان، فوروارد میکنند و بازی اصحاب قدرت را دنبال میکنند. هیچکدام از پیامسانها این امکان کانال را ندارند و کانال به هیچوجه پیامرسان نیست و شبکه اجتماعی هم نیست. شما واتساپ را ببینید، بیشترین استفاده از واتساپ و مسنجر در آمریکا است، اما هیچکدام کانال ندارند. درست است که در تلگرام گروه و سوپر گروه میشود تولید کرد اما روابط فردی و میانفردی در عالم واقع را دارد نمایندگی میکند. آن اتفاقی که ایجاد میکند این است که ارتباطات تودهای در تلگرام بهشدت افزایش پیدا کرده است و حوزه عمومی جامعه ایرانی را کاملاً برهم زده است. این وضعیت به نفع سرمایهداری است مگر اینکه این ذائقه تلگرامی ملت ایران فروکش بکند. یعنی ما برویم و با پیامرسان یا شبکه اجتماعی واقعی مثل اینستاگرام و توییتر روبهرو باشیم.
انتخابات نمادین شده است
علی جعفری
نکته مهمی که نباید آر آن غفلت کنیم، نمادین بودن انتخاباتهای ریاستجمهوری در ایران است. بیشتر کنشگریهای انتخاباتی خصوصاً در انتخابات ریاستجمهوری وجه نمادین دارد تا وجه واقعی. اکثراً هم در حول دالهای میانتهی شکل میگیرد، یعنی خیلی از ستارههای انتخاباتی یا کاندیداهای اصلی با چیزی که دارند اعلام میکنند یا دغدغه خودشان در نظر میگیرند، نسبتی ندارند. اینها بیشتر دالهای میانتهی هستند و به تدریج مردم هم این را دانستهاند و میدانند که از انتخاباتها توقع تغییرات واقعی در زندگیشان نداشته باشند. لذا کنشگریهای شرکتکنندگان در انتخابات بیشتر هویتی است و کنش میکنند که در همان انتخابات لذت ببرند و انگار با بعد از انتخابات خیلی کاری ندارند. به عبارتی عطای لذت انتخاباتی و ابراز هویت انتخاباتی را به لقای برنامهها میبخشند. به نظرم انتخابات در ایران و خصوصاً انتخابات ریاستجمهوری، فارغ از رسانهای شدن سیاست، کلاً نمادین است.
اما باید پرسید ریشه این مسئله کجاست؟ اما فعلاً موضوع تحلیل من اینها نیست. چه چیزی این را تشدید میکند؟ چند متغیر میگویم که به نظرم این روند را تشدید میکند و به زمینههای ساختاری آن کاری ندارم. چگونه از دل انقلاب اسلامی دو جناح در آمد و آیا این جناحها واقعی هستند یا نمادین؟ چرا تا به حال جریان سومی نتوانسته یا نگذاشتند وجه نمادین سومی درست کند؟
یکی از مسائلی که انتخابات وجه نمادین به آن میدهد، ریسکپذیری اندک کنشگری جدی در انتخابات در ایران است. یعنی کسانی که بهصورت جدی فعال هستند یا خود کاندیدا یا کسانی که اعضای اصلی ستاد انتخابات میشوند و یا بهعنوان مشاور میآیند، اینها ریسک شکستشان خیلی پایین است. یعنی وقتی یک جریان سیاسی شکست میخورد، اینها از موضع کمکهای انتخاباتی در بخشهای دیگری از حاکمیت، ارتقا هم پیدا میکنند. همواره همینگونه بوده است. مثلاً در انتخابات سال ٩۶ کسانی که با آقای رئیسی همکاری میکردند الان باید بیقرار باشند و احساس شکست کنند ولی اصلاً این طوری نیست. آقای رئیسی در یک جایگاه مذهبی، اقتصادی و اجتماعی قدرتمند قرار دارد که ارکان مستحکمی دارد و همه این افراد میتوانند در ارکان آن ارگان جایابی بشوند و در ارکان قدرت در ایران باقی بمانند. این را برای مثال میگویم. برای طرف مقابل هم همین است. آقای روحانی در انتخابات رأی نمیآورد، آن ساختاری که آقای روحانی را در حاکمیت پشتیبانی میکند، همه کسانی که با او بودند چیز قابل توجهی را از دست نمیدادند. مثلاً آقای جهانگیری در این سالهایی که مثلاً حاکمیت جریان احمدینژاد بوده است، در یکی از شرکتهای بنیاد مستضعفان جایگاه بالایی داشته و درآمد بالایی هم کسب میکرده است. در ایران این ریسک را نداریم که اگر آقای جهانگیری در این انتخابات رأی نیاورد، باید ۴ سال برود به شکل یک آدم معمولی در جامعه زندگی کند و به فکر ارتقاء خودش باشد. همه همینطور هستند، آقای میرسلیم در انتخابات شرکت کرد و این همه به دولت آقای روحانی حمله کرد، ذرهای به وجهه او در دنیای واقعی یا سیاست تغییر میکند؟ خیر! چون وجه نمادین خیلی برجسته است و مشارکت در انتخابات خیلی جنبه هویتی دارد.
در چنین شرایطی افراد حاضر هستند که در انتخابات یک کنشی انجام دهند تا لذت ببرند و ناکارآمدی این آدمی که سرکار میآید را تحمل بکنند و حتی توجیه کنند. این مسئله در عرصه سیاست ما یک اتفاق کاملاً واقعی است.
دوم وجه نمادین شدن این است که فضای سیاست در ایران بهشدت بسته است مگر وقتی که به دوره انتخابات برسیم. فضای کنشگری سیاسی و آزادی سیاسی بهشدت بسته است و در انتخابات یکدفعه آزاد میشود و جشنوارهای از آزادیها به وجود میآید که آنقدر بهجتبرانگیز است که آدمها شوق دارند اگر فضای سیاسی ایران به اندازه برنامه ٩٠ آزاد بود، هیچوقت اینطور نمیشد. در هنگام انتخابات هیچکس احضار نمیشود و کاری به کسی ندارند اما قبل از آن اگر کسی همین حرفها را بزند، ممکن بود برخوردهای تندتری با او بشود.
نکته سوم، حل نشدن بحرانهای کشور است. وقتی جریانها و آدمهای مختلف میآیند و میروند و تغییری ایجاد نمیشود، آدمها توقعشان از انتخابات به وجوه هویتی و نمادین تقلیل پیدا میکند. آنها میگویند حالا که نه این میتواند حل کند و نه دیگری، حداقل در این انتخابات لذتمان را ببریم. میگویند آنوقت که شما با گشت ارشاد به خیابان میآیید، یک روزی من هم در سر صندوق انتخابات حال تو را میگیرم و نمیگذارم نامزد تو رأی بیارود. از آن طرف کسانی هم که به نامزد اصولگرا رأی میدهند، میدانند که ناکارآمد است ولی ابراز هویتهای مذهبی و سیاسی مثل تجمع مصلی، برایشان حیاتی است.
نکته آخر را هم بگویم، درست است انتخابات در ایران یک هماوردی نمادین است ولی وقتی یک طرف مدام شکست بخورد ممکن است از طرف مقابلش، واقعگراتر بشود. به نظر من از این به بعد واقعگرایی جناح اصولگرا تا حدودی تشدید خواهد شد.
بیعدالتیها در شبکههای اجتماعی بازتولید شده است
میثم مهدیار
انتخابات مهمترین پایه دموکراسی است، از این جهت که فرصت برابر مشارکت را برای همه گروههای ذینفع سیاسی فراهم میکند. اما در همین وهله پرچالشترین هم هست از آنجا که با افکار عمومی گره میخورد و افکار عمومی با مفهومی به نام تبلیغات و هدایت ذهنها گره میخورد. از اینجا میتوانیم انتخابات را در یک دو وجهی خیلی لرزان ببینیم، انتخابات همانقدر که میتواند به فرصت برابر مشارکت کمک کند، همانقدر هم میتواند دقیقاً عامل بازتولید نابرابری و بیعدالتی باشد. این راجع به خود انتخابات است و از آن طرف وقتی درباره رسانهای شدن انتخابات صحبت میکنیم، خود مبحث رسانه هم در همین لغزشگاه قرار میگیرد یعنی رسانههای جدید قرار است که محملی باشند برای اطلاعرسانی عمومی تا افکار عمومی بهصورت مستقیمتری با پدیدهها مواجه بشوند. اما از طرف دیگر، خود رسانههای جدید چون با مقوله رشد تکنولوژی گره خوردهاند و همچنین مفهوم رشد تکنولوژی در دنیای جدید با مفهوم سرمایهداری گره خورده است، خود این رسانهها میتوانند ابزاری در گسترش نابرابری و بیعدالتی باشند. این مسئله با رسانهای شدن انتخابات تشدید میشود.
در سالهای اخیر این فرض را داشتیم که شبکههای اجتماعی به برابری و آزادی کمک میکنند، زیرا در اختیار همه هست. تصور میشد آن اشکالاتی که رسانههای قبلی داشتند، که مثلاً مالکیتشان در دست یک عده خاصی است و آنها تأثیرگذار هستند و به پیام جهتدهی میکنند، این رسانههای اجتماعی جدید ندارند. به نظر میرسید با ظهور شبکههای اجتماعی هرکسی خودش یک تریبونی دارد و میتواند پیامش را به دیگران انتقال بدهد و به اشتراک بگذارد و به طور کلی شبکههای اجتماعی را به نوعی در خدمت عدالت رسانهای قلمداد میکردند.
امروز میتوان از زاویه دیگری به این مسئله نگاه کرد که مثلاً این شبکهها خودشان در اختیار بیعدالتی اجتماعی قرار میگیرند. شبکههای اجتماعی با مسئله رشد تکنولوژی گره خوردهاند و این مسئله هم با سرمایهداری گره خورده است. به صورت خیلی ساده میتوان گفت که هر کسی پول بیشتری دارد، زبان رساتری دارد. چرا؟ چون این شبکهها هر قدر هم پهنای باند بیشتری داشته باشید، باید علاوه بر آن دستگاه تلفن همراه و وقت و فراغتی برای حضور دائمی در این فضا داشته باشید. روشن است که این «فراغت» برای همه فراهم نیست. یکی از مسائل تأثیرگذار این است که مدام بنویسید و این یعنی شما اندوختهای دارید و این شرایط برای کارگری که از صبح تا شب درگیر کار است فراهم نیست. به این ترتیب در این شبکههای اجتماعی به نوعی بیعدالتی و نابرابری دامن زده میشود. کسانی که فراغت دارند و دسترسی به سختافزارها و نرمافزارها دارند، در محل تولید محتوا قرار میگیرند و پیامشان به طبقات پایین منتقل میشود.
میخواهم بگویم که این رسانهای شدن انتخابات باعث بازتولید نابرابریها شده است و اگر بخواهم جمعبندی کنم، این رسانهای شدن باعث بازتولید بیعدالتی در فضای انتخابات میشود و الآن میبینیم که هرچه پیش میآییم و در همین انتخابات اخیر، آثار و نشانههای آن را به روشنی میبینیم.
در گذشته تبلیغات انتخاباتی در فضای عمومی بود و به تعبیری، دیواری بود. بعد از سال ٨٨ که مناظرهها جدی شد، از عرصه خیابان وارد رسانه شد و فضای رسانهای غلبه پیدا کرد. این روند در ٩۴ و ٩۶ خیلی گسترش یافت به طوری که حتی در انتخابات ریاست جمهوری دیگر بروز بیرونی نداریم و همه چیز در شبکههای اجتماعی و در رسانهها رقم میخورد. کسانی که با این ابزارآلات بیشتر در ارتباط هستند، بیشتر در فضای انتخابات هستند و مشارکت آنها هم بیشتر میشود. برعکس، کسی که خارج از این فضا هست و در فضای عمومی شهری قرار دارد، دیگر انتخابات برایش شور و شوقی وجود ندارد. برای کسی که مدام توییت میکند و یا در تلگرام مطلب فوروارد میکند و مطالب را میخواند، شور و شوقی وجود دارد ولی کسانی که خارج از این فضا هستند، این شور و شوق را ندارد و درصد مشارکت آنها پایین میآید.
اطلاعات دقیقی ندارم ولی با اطلاعات میدانی که جمعآوری کردم، هرچقدر روند رسانهزده شدن انتخابات گسترش پیدا میکند، نابرابری اقتصادی و طبقاتی دارد بازتولید میشود. صحنه سیاست نیز به سمت این نابرابریها میرود و ما میبینیم که رئیسجمهور برگزیده، رئیسجمهور طبقات بالای شهری بود که ٧٠ درصد رأی آورد و طبقات پایین ۵۰-۵۰ بود. از مجموع این نشانهها میتوانیم این بهرهبرداری را بکنیم که رسانهای شدن انتخابات به بازتولید نابرابری کمک کرده و باعث طبقاتی شدن انتخابات شده و این خطرات خیلی بزرگی برای جمهوری اسلامی خواهد داشت و باید جمهوری اسلامی روی این فکر کند تا فرصت برای مشارکت همه افراد فراهم بشود.